وب لاگ امیرحسین اسعدی

آنچه یادگرفتم، خواندم و دیدم رو اینجا به اشتراک می‌گذارم
I share what I learned, read and saw

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۸ خرداد ۰۲، ۱۵:۲۲ - احمد صداقت زاده
    عالی

گزارش برنامه ارفع کوه

من خلاصه گزارش رو دادم به یک مدل زبانی دادم  و ازش خواستم برام داستانی و خلاقانه بگه و نتیجه شد این :)
باد می‌نواخت، اما ما می‌خواستیم پرواز کنیم...

ساعت یک بامداد بود، وقتی که چراغ‌های ونک در پشت سرمان محو شد و جاده فیروزکوه، تاریک و رازآلود، به استقبالمان آمد. ماشین در پیچ‌های جاده می‌رقصید و ما، مثل گروهی از ماجراجویان قدیمی، به سمت ارفع ده می‌رفتیم—روستایی که در آغوش کوه‌های سر به فلک کشیده خوابیده بود.

ساعت پنج صبح بود که از ماشین پیاده شدیم. هوای سرد سحرگاه پوست صورت را می‌گزید، اما قلب‌هایمان از هیجان گرم بود. پیش‌بینی هوا هشدار داده بود: باد با سرعت ۸۰ کیلومتر! اما چه کسی می‌توانست در چنین شبی از پرواز به سوی قله بگذرد؟ ما تصمیم گرفته بودیم: می‌رویم. اگر باد بسیار شد، برمی‌گردیم.

گزارش سفر به رادکان در روز قبل از اعتدال بهاری

۲۹ اسفند ۴۰۳ تصمیم گرفتیم مثل سال قبل به دیدن برج رادکان بریم. برج رداکان یک برج تاریجی هست که در قدیم کاربرد نجومی داشته و میشه اول فصل‌ها رو ازش تشخیص داد. شب قبل دیر خوابیده بودیم و وقتی بیدار شدم گفتم کاش همه خواب بمونیم که بتونیم راحت بخوابیم. ولی نه، دوستان بیدار شده بودن و ماشین ما رو فرامیخوند ساعت حدود ۷ بود و خورشید طلوع کرده بود، با خودم گفتم حتما دیر شده و ما پدیده رو از دست دادیم.

تجربه شرکت در ماراتن مسیه

سلام خواستم تجربه شرکت در ماراتن مسیه رو باهاتون به اشتراک بگذارم

من دو سال شرکت کردم یکبار در قصربهرام و دیگری در اکو کمپ کویری متین آباد.
اگه برگردم به اون زمان بازهم شرکت میکنم و بنظرم تجربه خوبی بود. یکبار با دوستی که از طریق المپیاد نجوم آشنا شده بودم از رشتخوار و یکبار با دوستان انجمن نجوم خیام زاهدان و اون سال چون رتبه آوردیم دانشگاه سیستان و بلوچستان همه هزینه های سفر رو تقبل کرد. رفت و آمدم هم با قطار یا اتوبوس یا ترکیبی بود. اینجوری که مثلا صبح قطارم میرسید تهران و بعد کمی منتظر بودم مترو باز بشه و بعد خودم رو میرسوندم به محلی که ماهنامه نجوم گفته بود. هر دو بار با تلسکوپ دابسونی ۶ اینچ شرکت کردم که هر دو بار جز سه تیم اول بودیم. البته اون سال‌ها رقابت سراسری نبود و هر چند تا تیم یک داور داشتیم و رقابت در گروه خودمون بود. و یک جرم رو که پیدا میکردیم باید به داور و بقیه تیم‌ها خبر میدادیم تا بیان ببینند و تایید کنند. یک لیست آماده کرده بودیم از اجرام مسیه و ان جی سی(پرنورتر هاشون) به ترتیب زودترین زمان غروب.

گزارش تصویری از صعود به سکه نو

صبح زود با سپهر رفتیم اول عوارضی آزاد راه تهران شمال، سوار ماشین خانم باوفا شدیم و رفتیم به سمت کوهنوردی زمستانه.

جمله‌های مورد علاقه من

تصمیم گرفتم گوگل آلبومی از جمله‌های مورد علاقم درست کنم و به مرور هم بهش اضافه کنم. بعضی هاشون رو هم خیلی بیشتر از بعضی هاشون دوست دارم. بعضی از متن‌ها هم داستان قشنگ خودشو داره. ممنون از متمم که این تصاویر رو با من به اشتراک میگذاره. و اینا یجورای مدل ذهنی منو میسازن. البته جملات کوتاه رو نمیشه حکم قطعی و صد در صد در نظر گرفت و یا بر اساس اونا اعلام موقعیت کرد بلکه محلی هست برای فکر کردن.

لینک گوگل آلبوم جملات مورد علاقم

گزارش تصویری از موزه کودک ایرانی

در اطراف کتابخونه ملی ایران، موزه خیلی جذاب و سرگرم کننده‌ای قرار داره که واقعا در اونجا لحظات خوبی رو سپری کردم. این موزه به اسباب‌بازی‌ها، داستان‌ها، پوشاک، متل‌ها، تاریخچه و هر آنچه مربوط کودکان ایران باشه میپردازه.

خوانش کلیدر

در کتابخونه اجباری با کتاب جای خالی سلوچ آشنا شدم. و بعد از اون تصمیم گرفتم کتاب دیگر دولت آبادی، یعنی کلیدر رو بخونم. به این امید که حوصله‌ام سر نره توی این مدت. با بلند خوندن کتاب حض میکنم، و انگار که از زمین و زمان جدا میشم. تصمیم گرفتم بخشی از کتاب رو که الان مشغول خوندنش بودم رو ضبط کنم و به اشتراک بگذارم. باتوجه به شرایط اجباری بعید میدونم بتونم اینکار رو مرتب، منظم و پیوسته انجام بدم. تا ببینیم چی میشه.

برای شنیدن میتونید به این لینک مراجعه کنید(فندق شکن لازمه)

https://on.soundcloud.com/MetnoNyx2bNQ9yr38

چراغ ها خاموش، هدست‌ها روشن

سبلان و اردبیل گردی

چهارشنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۳ ساعت ۲۳:۴۵ در کنار ایستگاه متروی استاد معین جمع شدیم و ساعت ۱۲ شب به سمت اردبیل حرکت کردیم. در راه متأسفانه یکی از لاستیک‌های خودرو ترکید ولی خوشبختانه راننده تونست شرایط رو به خوبی کنترل کنه و بعد حدود دو ساعت حرکت کردیم.
صبح حدود ساعت ۱۰ به اردبیل رسیدیم و جلوی آرامگاه شیخ صفی الدین اردبیلی توقف کردیم به پیشنهاد اعضا قرار شد ساعت ۱۲:۴۵ دوباره جمع شیم و در این مدت از شهر هر طور که دوست داریم بازدید کنیم و خریدهامون رو انجام بدیم.

دوچرخه سواری تو دل جنگل

تو آبدارخونه بودم که دیدم صدای پیامک گوشیم اومد، دوستم میلاد منو به برنامه دوچرخه سواری از کارمزد به لفور دعوت کرده بود. تا حالا غیر از خراسان رکاب نزده بودم و اینکه زمانش جوری بود که شک داشتم به موقع برسم محل خدمتم، ولی بهش گفتم میام و بذار برم ببینم دوچرخه سواری تو جاده خاکی های جنگل چه جوریه

صعود به قله دماوند جبهه غربی

از بچگی دیدن کوه‌ها در شمال نیشابور منو کنجکاو کرده بود که پشت کوه ها چیه و چه خبره؟ از اون بالا چی رو میتونیم ببینیم؟ و خیلی دوست داشتم برم بالای کوه‌ها وسایل کوه نوردی داییم هم خیلی برام جذاب بودن. کیسه خواب، سرشعله، چادر، ظروف جمع و جور، کوله، چراغ پیشونی همه و همه برام جذاب بودن. مثل یک اردو از طرف مدرسه ولی بجای بازدید از آرامگاه عطار این دفعه رفتن به کوه.

تو نیشابور قله بینالود خیلی شناخته شده هست و به سختی و ارتفاعش معروف هست. من یواش یواش به کمک سامان یکی از دوستانی که از طریق نجوم باهاش آشنا شده بودم تونستم وسیله‌های کوهم رو جمع و یکی یکی قله‌های نیشابور رو برم. اما تا حالا فرصت نشده بود دماوند رو برم. از بچگی صعود به این قله برام یک آرزو بود. تابستون امسال یعنی ۱۴۰۳ بالاخره فرصتش پیش اومده بود. تقویم گروه aut یک برنامه دماوند گذاشته بود جبهه غربی.