گزارش برنامه ارفع کوه
من خلاصه گزارش رو دادم به یک مدل زبانی دادم و ازش خواستم برام داستانی و خلاقانه بگه و نتیجه شد این :)
باد مینواخت، اما ما میخواستیم پرواز کنیم...
ساعت یک بامداد بود، وقتی که چراغهای ونک در پشت سرمان محو شد و جاده فیروزکوه، تاریک و رازآلود، به استقبالمان آمد. ماشین در پیچهای جاده میرقصید و ما، مثل گروهی از ماجراجویان قدیمی، به سمت ارفع ده میرفتیم—روستایی که در آغوش کوههای سر به فلک کشیده خوابیده بود.
ساعت پنج صبح بود که از ماشین پیاده شدیم. هوای سرد سحرگاه پوست صورت را میگزید، اما قلبهایمان از هیجان گرم بود. پیشبینی هوا هشدار داده بود: باد با سرعت ۸۰ کیلومتر! اما چه کسی میتوانست در چنین شبی از پرواز به سوی قله بگذرد؟ ما تصمیم گرفته بودیم: میرویم. اگر باد بسیار شد، برمیگردیم.