پرش به محتوا

اکتاو میربو

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه است که توسط شیرین جعفری (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ۸ فوریهٔ ۲۰۰۷، ساعت ۰۷:۱۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی داشته باشد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

اکتاو میربو متولد ١٦ فوریه ١٨٤٨ در شهر ترویر، کالوادوس فرانسه و متوفی ١٦ فوریه ١٩١٧ در شهر پاریس است. او نویسنده ای فرانسوی است که شهرت و موفقیت های زیادی در اروپا بدست آورد. وی که در زمینه روزنامه نگاری و نویسندگی فعالیت داشت، توانسته بود توجه هنرمندان و نویسندگان زمان خود را به خود جلب کند. همچنین وی در زمینه های نقد هنر و تاتر فعالیت های چشمگیری داشته است. او با مجله های "لا فرانس"، "گولوآ"، "ژیل بلا" و "فیگارو" به مدت شش سال همکاری می کرد و از این طریق درآمد بسیار خوبی بدست آورد. تقریبا به ازای هر مقاله ٣٥٠ فرانک دریافت می کرد. همزمان با روزنامه نگاری، وی در نویسندگی نیز توانایی های بسیاری از خود نشان داد. نمونه هایی از رمانهای وی شامل: "لِ کارلو"، اَبِ ژولز" و "سباستین روش" می باشند. میربو درآمد خوبی از رمان هایش به نام: "باغ شکنجه"(١٨٩٩) و"دفتر خاطرات زن خدمتکار"(١٩٠٠) به دست آورد. در سال ١٩٠١، پس از اینکه میربو ثروتی نسبی بدست آورد، به شهر پاریس رفت و در آنجا سکونت گزید. بعد از گذشت چند سال، خانه های دیگری در چندین جای فرانسه خریداری کرد. وی در این خانه ها از دوستانش من جمله پول هرویو، کلود مونه و اگوست رودَن پذیرایی می کرد. همچنین وی که علاقه بسیاری به هنرداشت، تعداد زیادی آثار هنری را خریداری کرده و در خانه هایش به نمایش گذاشته بود. با این کار به شناساندن هنرمندان عصر خود به اجتماع فرانسه کمک بسیاری نمود. در زمینه تاتر نیز وی ذوق فراوان داشت. یکی از موفق ترین نمایشنامه های وی "امور، امور هستند" می باشد. اغلب آثار وی به چندین زبان ترجمه شده اند. این آثار به خصوص در کشور روسیه و در اروپا شهرت زیادی به دست آورده اند. لؤ تولستوی در آن زمان از او به عنوان "یکی از بزرگترین نویسندگان معاصر فرانسه" و "کسی که نمونه بارز نبوغ فرانسوی است" یاد کرده است. مدتی اکتاو از اسم مستعار برای نوشتن آثارش استفاده کرد اما در سال ١٨٨٦، در رمانش به نام "کالور" برای اولین بار اسم واقعی خود را به کار برد. در این رمان وی از عشق مخرب اش برای زنی به نام جودیث (که در این رمان به جولیت تغییر یافته بود) به عنوان زمینه اصلی داستان استفاده کرده بود. در سال ١٨٨٨، "اَبِ ژولز" به چاپ رسید. این اولین رمان به سبک داستایوفسکی و مافبل فروید در ادبیات فرانسه بود. دو شخصیت اصلی این داستان، اَبِ ژولز و پدر پاسفیل هستند. این اثر بسیار مورد پسند تولستوی قرار گرفت. در کتاب "در آسمان" میربو از یک درگیری جدی و درونی در مورد وجودیت انسان رنج می برد. این داستان اندوهناک درباره شکنجه هایی است که انسان بر روی زمین خاکی متحمل می شود و مهمتر از آن فاجعه زندگی یک هنرمند در این فضا را بیانگر می شود. در همین دوره بود که اکتاو با هنرمندانی همچون مونه رفت و آمد داشت و آثاری مانند "گل آفتابگردان" و "زنبق ها" ی ون گو را خریداری کرده بود. مسایل بسیاری در زمان زندگی میربو به وقوع پیوست که او را شدیدا تحت تاثیر قرار داد. تنها جنگ جهانی اول و کشته شدن بی دلیل میلونها انسان نبود که افسردگی او را مضاعف کرد، بلکه اتفاقاتی که در کشور خودش، یعنی فرانسه روی می داد نیز او را بسیار ناراحت می کرد. به عنوان مثال ماجرای "دریفوس" ذهن او را به خود مشغول ساخته بود. در این ماجرا که رسوایی بزرگی برای فرانسه به حساب می آمد، افسر یهودی بیگناه، محکوم و تبعید شده بود. میربو در ردیف اول مخالفان ایستاده بود. او که برای کشف حقیقت و عدالت می جنگید، متن اعتراض نامه روشنفکران را در ١٦ ژانویه ١٨٩٨ تهیه نمود. به علاوه از ماه اوت ١٨٩٨ تا ژوئن ١٨٩٩ با مجله "اورور" همکاری کرد و در بسیاری از گردهمایی های مربوط به این ماجرا در پاریس و دیگر شهرها شرکت نمود. حتی گاهی او با فعالیتش در این زمینه زندگی خود را نیز به خطر می انداخت. در ٨ اوت ١٨٩٨ او از درآمد شخصی اش مبلغ ٧٥٢٥ فرانک جریمه نقدی امیل زولا، نویسنده مشهور فرانسوی را پرداخت کرد. این جریمه برای نوشتن متن "من متهم می دانم" تصویب شده بود. در نهایت می توان گفت که میربو از وظیفه نویسندگی خود نسبت به اجتماع بسیار آگاه بود و هیچ گاه از حمایت قشر هنرمند و روشنفکر در جامعه سرباز نزد. وی در امور سیاسی شهرش شرکت می کرد اما تن به همکاری با احزاب نمی داد. او افرادی مانند آلفرد جری، موریس مترلنک، ژول رونارد و بسیاری دیگر از نویسندگان جوان را یاری می کرد. میربو به دلیل اصراری که ادموند گونکور در وصیت نامه اش کرده بود، عضو آکادمی گنکور شناخته شد و بدین ترتیب از سال ١٩٠٣ صدای خود را به گوش همگان رساند. سالهای آخر زندگی میربو سالهای بسیار سختی بودند. از سال ١٩٠٨ وی به طور مداوم مریض بود و برای همیشه از نویسندگی محروم شد. این دوست او لئو ورث بود که کتاب "دینگو" آخرین رمانش را به پایان رساند.

میربو هرگز از خاطرات نرفته است و نخواهد رفت. اما گاهی این نویسنده را درست نشناخته ایم و یا درباره او به اشتباه سخن گفته ایم. مدت زیادی آثار وی از درک دقیق و کامل برخوردار نبوده اند. خوشبختانه حدود ١٥ سال است که آثار وی دوباره خوانده می شود و نظریاتش مورد بحث و بررسی قرار می گیرد. بدین طریق ما کم کم به ارزشهای نهفته در آثارش پی می بریم. از فعالیت های وی در زمینه های سیاسی، اجتماعی و نقش این فعالیت ها در شکل گیری اجتماع آن دوره اطلاع پیدا می کنیم.