What do you think?
Rate this book
First published January 1, 2007
بیشتر آن چه که بدی و مشکل ازدواج قلمداد میشود، مثل سختیها و برخوردها و توقعها و درگیریها و گرفتاریها، در واقع همین بدیها، خوبی و میوهی خوب ازدواج هستند. این آدمی است که باید از حادثهها، از برخوردها و از درگیریها بیاموزد و از آن چه که آموخت، راهش را مشخص نماید و بر حماقت و اشتباه خود پافشاری نداشته باشد.
رنج و راحتی، در ظرفیت قلبی و در پختگی برخوردها است. گاهی آدمی با تمامی راحتیها در رنج است و غصه میخورد و گاهی با همهی رنجها راحت است و بهره برمیدارد و پاداش میگیرد.
در بیان قرآنی نمیگوید همسری با همسر آرام میشود، که میگوید: لتسکنوا الیها، نه لتسکنوا بها. آدمها و تمامی دنیا نمیتوانند دل بزرگ یکدیگر را پر کنند، اما در کنار یکدیگر و همسو و همراه یکدیگر، به تعادل و سکونی دست مییابند.
برای آرامش، توقع کم، تحمل زیاد میآورد.
در انتخاب همسر، معیار و میزان اننتخاب، همان خصوصیات و نکتههایی است که برای تو مهم است. زیبایی، صدا، اندام و حالتهایی که برای تو مهم هستند، نمیتوانی به آن بیاعتنا باشی، مگر آن که از آن عبور کرده باشی و گذششته باشی. منی که حالتی خاص و چهرهای خاص در رؤیاهایم نشسته، نمیتوانم به دیگری روی بیاورم و با آن مأنوس باشم، هر چند همهی خوبیها را هم داشته باشد. پس تا هنگامی که اسیر هستی، به تقلید پرواز نکن و مطمئن باش که بتهای تو را هر چند که به آن دست بیابی، میشکنند و در این دنیا برایت دلخوشی نمیگذارند.
در محبت یا گفت و گو، حد نگه دار، تا آن جا که هنوز به جلمههایی از تو مشتاق هستند، خاموشی تو شیرین است. دلزدگی، حتی از محبت، نفرتانگیز است.
از کسانی نباش که رنجهایت و گرفتاریهایت را از نگاه و چهره و حالتهایت به هر کس منتقل کنی. سختیها، مهمان تو هستند. آنها را به دلهای همسر و خانوادهات سرازیر نکن.
فرزندان خود را ره رفتن بیاموز، به دوش نکش. میان آن ها و مشکلاتشان حایل نشو. بگذار مشکل را تجربه کنند و راه حل را بیاموزند.
ما تا این درگیریها را نداشته باشیم، ضعفهامان، ترسهامان، بخلهامان، خستگیهامان، زیادهرویها یا کوتاهیهای خودمان را نمیشناسیم. در این برخورد است که مشخص میشود ما چقدر کم داریم.
این یک حقیقتی است که اگر من همسری انتخاب میکنم، شرایطی میگذارم، میگویم این آدم، آدم مهربانی است؛ این طور نیست که تا آخرین لحظه زندگیاش همین خط مستقیم محبت را طی کند. لحظههایی هم میشود که در دلش بغض میآید، نفرت میآید، خستگی میآید. حالا یا به حق یا به ناحق. مسأله این است که من با بغض و خستگی و نامهربانی او چگونه برخورد کنم.
با هم مرتبط بشوید. این راه حل نیست که ما وقتی که دیدیم مشکل هست، جدا بشویم. وقتی که میبینیم سفرهای میاندازیم دعوا در آن هست، سفره را برداریم. یکی از مکرهای شیطان همین است. وقی که مشکلی به وجود میآید، اصل صورت مسأله را پاک میکند.
در زندگی با تمام برخوردها و فراز و نشیبهایش این اصل هست که ما برای همه احتمالات و برخوردهایش آماده باشیم. فقط بیاموزیم که تکلیف در هر پیشامدی چیست. مهم نیست چه پیش میآید، مهم این است که بدانیم در هر پیش آمد چه باید کرد. این را چگونه بدانیم؟ حدود شرعی مسأله است، ظرفیت آدمها مسأله است، طرز برخورد و تجربههای متفاوتی که آدم دارد.