تولد تولد تولدت مبارك


كلي بابايي از خودش ادا و شكلك درآورد تا اين گل پسر يه لبخند بزنه ولي دريغ از يه نيشخند حتي. زنگ زديم پرستارش اومد خونهمون با ديدن اون كوچولكم كلي ذوق كرد و بازي و خنده ولي تا دوربين و ميديد اخم ميكرد و اشك ميريخت.
تا ساعت 10 و 15 دقيقه آقاي عكاس تموم تلاشش رو كرد تا عكساي خوب بگيره ولي نه اون از ژستاي اين گل پسر - كه هميشه آماده برا عكس گرفتن بود غير از ديشب – راضي بود و نه ما.
اميدوارم يه چند تا عكس خوشكل دربياد از تو عكسا.
البته يه تولد هم قراره خونه مامانجون همزمان با تزريق واكسن يك سالگي كوچولكم بگيريم.
راستي كوچولكم ديشب همزمان با مراسم تولدش چندبار و براي چند ثانيه بدون كمك و تكيه گاهي رو پاهاش وايساد. ماماني فداي اون پاهات بشه كه عاشق تاتاييان.
خدايا به خاطر اين هديه زيبا كه نفس، عشق و همه زندگيمون شده و يك سال پيش در چنين روزي به ما عطا كردي متشكرم.م م
قرار بود كلي عكس از پشت صحنه تولد كوچولكم بگيرم كه نشد چون همش مشغول كوچولكم بوديم تا يه لبخند بياد رو اون لباي خوشكلش.









