كوچولكم دقيقا تو همين ساعت كه دارم اين مطلب رو مي‌نويسم يعني ۹ و ۲۵ دقيقه يك ساله شد.
 
  ماماني تولدت مبارك الهي ۱۰۰ ساله بشي و  تولد ۱۰۰ سالگيت رو  جشن بگيري.
   به مناسبت تولد اين گل پسرم از قبل با عكاس هماهنگ كرده بوديم برا ثبت عكس‌هاي خوشكل و ناز از كوچولكم.
كيك تولدش رو هم طرح يه ساعت سفارش داديم كه عقربه‌هاش ساعتي رو كه كوچولكم متولد شده رو نشون بده يعني ۹:۲۵ .
ساعت ۵/۷ عصر بود كه آقاي عكاس اومد. تا وسايلش رو آماده مي‌كرد كوچولكم هم تو انداختن وسايلش بهش كمك مي‌كرد . ساعت ۸ بود كه كوچولكم  رو حاضر كردم و آماده برا عكس گرفتن. خيلي خوب پشت كيكش وايساد . بعد از چند تا كليك آقاي عكاس ، كوچولكم كه با ديدن كيك و شمعش ذوق كرده بود هي دستش رو ميّرد طرف شمع. تا اين كه حرارت اون رو حس كرد و همين باعث شد كه از كيك و شمع بترسه و ديگه  نشه يه عكس خوشكل ازش گرفت.

كلي بابايي از خودش ادا و شكلك درآورد تا اين گل پسر يه لبخند بزنه ولي دريغ از يه نيشخند حتي. زنگ زديم پرستارش اومد خونه‌مون با ديدن اون كوچولكم كلي ذوق كرد و بازي و خنده ولي تا دوربين و مي‌ديد اخم مي‌كرد و اشك مي‌ريخت.

تا ساعت 10 و 15 دقيقه آقاي عكاس تموم تلاشش رو كرد تا عكساي خوب بگيره ولي نه اون از ژستاي اين گل پسر - كه هميشه آماده برا عكس گرفتن بود غير از ديشب – راضي بود و نه ما.

 اميدوارم يه چند تا عكس خوشكل دربياد از تو عكسا.

البته يه تولد هم قراره خونه مامانجون همزمان با تزريق واكسن يك سالگي كوچولكم بگيريم.

راستي كوچولكم ديشب همزمان با مراسم تولدش  چندبار و براي چند ثانيه بدون كمك و تكيه گاهي رو پاهاش وايساد. ماماني فداي اون پاهات بشه كه عاشق تاتايي‌ان.

خدايا به خاطر اين هديه زيبا كه نفس، عشق و همه زندگيمون شده و يك سال پيش در چنين روزي به ما عطا كردي متشكرم.م م

 قرار بود كلي عكس از پشت صحنه تولد كوچولكم بگيرم كه نشد چون همش مشغول كوچولكم بوديم تا يه لبخند بياد رو اون لباي خوشكلش.