خراسان
خراسان (بزرگ) | |
---|---|
کشور | بخشهایی از ترکمنستان و افغانستان[۳] (در منابع مختلف محدودههای متفاوتی شامل بخشهایی از فرارود هم ذکر شده که میتواند مناطقی از تاجیکستان، ازبکستان، قرقیزستان را هم دربربگیرد).[۴] |
مردم | |
• قومیتها | مردمان ایرانیتبار و فارسی زبانان شامل مردمان هزاره، کردهای کرمانج، ترک، تاجیکها، ترکمنها، عربها، بلوچها، سیستانیها، زرتشتیان، پشتونها، ترکمنها، ازبکها |
• زبانها | زبان فارسی با گویش خراسانی، زبان کردی کرمانجی، زبان تاتی، زبان عربی، زبان ترکمنی، زبان ترکی خراسانی و زبانهای دیگر |
خُراسان یا خوَرآسان (به پارسی میانه: )[۵][۶][۷] که خراسان بزرگ، خراسان باستانی یا خراسان تاریخی نیز خوانده میشود، منطقه و سرزمینی است گستردهتر از استانهای خراسان ایران معاصر که بر گستره شرقی ایران بزرگ از دوران شاهنشاهی ساسانی به این سوی گفته شده و مشتمل بر چهار ناحیه بزرگ یا ربع نیشابور، مرو، هرات و بلخ است[۸] که در جغرافیای سیاسی امروز، در میان کشورهای کنونی افغانستان و ترکمنستان تقسیم گردیده؛ و در مفهومی گستردهتر، ازبکستان و تاجیکستان و بخشهایی از قرقیزستان که شامل اوش، بادکند، بدخشان، باختر، خوارزم و فرارود بودهاند، در شمار سرزمینهای خراسان بزرگ، شناخته میشوند.[۹] ساسانیان سرزمین ایران را چهار بخش کرده بودند که یکی از آن بخشها خراسان به معنای «سرزمین طلوع خورشید» بود.[۱۰][۱۱]
خراسان سرزمینی است که در غرب از دَهِستان، گرگان، مازندران، دامغان و بسطام (کومِش)، دشت کویر و کویر لوت آغاز میشود و در شرق تا چین و هند کشیده شدهاست. از جنوب تا شمال کرمان، سیستان، غزنی (زابلستان) و کابلستان و از شمال به آمودریا (جیحون) و در پس آن سُغد و خوارزم میرسد. خراسان شامل چهار بخش بودهاست و هر بخش به نام فرمانروای آنجا مشهور بودهاست. هر کدام از این چهار بخش را یک «رب» یا «ربع» مینامیدهاند. نواحی شامل این چهار ربع اصلی به شرخ ذیل بودهاست:
- ربع نیشاپور یا ابرشهر[۱۲] با مرکزیت شهر نیشاپور (دربرگیرندهٔ بیهق، جوین، اسفراین، خبوشان، ارغیان، پشت، رخ، زوزن، خواف، ازغند، جام، باخرز و جاجرم بود.[۱۳] نسا و توس و ابیورد را نیز در شمار توابع این ربع آوردهاند.[۱۴]
- ربع مرو با مرکزیت شهر باستانی مرو (دربرگیرندهٔ خرق، هرمز فرّه، باشا، سنجان، سوسقان، صهبه، کیرنک، سنگ عبادی و دندانقان)
- ربع هرات با مرکزیت شهر هرات (دربرگیرندهٔ بادغیس و غور و فراه)
- ربع بلخ با مرکزیت شهر بلخ که شامل کهندژ (کندز)، سمنگان، بغلان (بغولانگو)، تالقان و بدخشان میشدهاست. ابرشهر بلخ (بهشمول شبرغان (شاپورگان)، جوزجان و اندخوی و فاریاب و بامیان).
نامشناخت
لغتنامه دهخدا، خراسان را واژهای پهلوی دانستهاست.[۱۵] خوَراسان (xwarāsān) در زبان پهلَوی؛ واژهایست ترکیبیافته از دو واژه خوَر (xwar) به معنای خورشید و آسانا (ā-sānā) صفت فاعلی از āsan به معنای برخاستن و آمدن؛ و چنانکه از متون ایران باستان پیداست این سرزمین، از دوره ساسانی خراسان نامیده شد.[۱۶] خراسان در متون کهن زبان فارسی به معنی خاورزمین[۱۷] یا مشرق (خاور) در روبروی مغرب (باختر) به کار رفتهاست.[۱۸] فخرالدین اسعد گرگانی در داستان ویس و رامین چنین میگوید:[۱۹]
زبان پهلوی هر کو شناسد | خراسان یعنی آنجا کو «خور آسد» | |
خراسان را بود معنی خور آیان | کجا از وی خور آید سوی ایران |
یاقوت حموی جغرافیدان بزرگ عربی-یونانی چنین نوشتهاست:
و سپس در گزارشی دلیل نامگذاری خراسان به گفتهٔ دغفل النسابه چنین مینویسد:
خراسان و هیطل دو پسر عالم بن سام بن نوح، هر یک در شهری که منسوب به آنها شد وارد شدند، هیطل در شهری معروف به هیاطله در بالای رود جیحون و خراسان در شهرهایی که در زیر رود جیحون بود فرود آمدند و هر قطعهای به نام کسی که در آن فرود آمد نامگذاری شد…[۲۰]
حافظ ابرو جغرافیدان سرآمد، تعبیر دیگری به کار برده و خوراسان را «آفتاب مانند» معنی نموده و گفتهاست که:
و برخی نیز خراسان را سرزمین نورانی یا طالع نوشتهاند و آن را واژهای آمیختهشده از لفظ «خور» به معنی خورشید و «آسان» به معنی شرق دانستهاند.[۷]
از بررسی دیدگاههای ارائه شده چنین برداشت میشود که صورت درست واژه «خراسان»، "خورستان (خور + ستان = سرزمین مطلع خورشید)" بودهاست که بر اثر دگرگونیِ زمان و شاید از باب برابریِ نگارش به خراسان تبدیل شدهاست.[۲۲][۲۳] خراسان بمعنای خور+ایستان است یعنی جایی که درآن خورشید ایستاده و بلند میشود یعنی شرق ایران زمین.
خراسان یکی از چهار استان ایرانشهر
شهرستانهای ایرانشهر کتابی است که در سدهٔ هشتم میلادی به پارسیگ (پارسیِ پهلوی) نگاشته شدهاست. این نوشته دانستیهای مهمی دربارهٔ ایران و تقسیمبندیهای آن به ما میدهد.
در بخشی از این نسخ آمدهاست که ایران در دوران خسروی یکم (انوشیروان) به چهار استان بخش شدهاست. در هر استان چند شهرپانی (ساتراپی) وجود داشتهاست. Xwarāsān (یا به نوشتار امروزی اش، خراسان) نیز نام یکی از این استانها بودهاست که در شمال شرقی بودهاست. دیگر استانها Xwarwarān (جنوب غربی)، Nēmrōz (جنوب شرقی) و Ādurbādagān (شمال غربی) نام داشتند.[۲۴]
شاهنشاهی ساسانی (ایرانشهر) در نتیجهٔ اصلاحات اداری قباد یکم و خسرو انوشیروان از ۴ کوست (بخش بزرگ) تشکیل شده بود: خوراسان (شرق یا شمالشرق: شامل خراسان، قومس، گرگان، ماوراءالنهر، افغانستان)، خوروران (غرب یا جنوبغرب: شامل کرمانشاه، کردستان، لرستان، ایلام، بینالنهرین، آسیای صغیر)، نیمروز یا پارس (جنوب یا جنوبشرق: شامل سیستان، کرمان، پارس، خوزستان، اصفهان، بنادر و جزایر خلیج فارس و دریای عمان، سند، مکران) و آدوربادگان (شمال یا شمالغرب: شامل آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، اران، دیلم، رویان، تپورستان، ری).[۲۵][۲۶][۲۷][۲۸][۲۹] کوستها گاهی نام سرزمین عمدهٔ خود را میگرفتند؛ از همینروی کوست شمالی «آدوربادگان» نام گرفت و کوست نیمروز هم گاهی «پارس» خوانده میشد.[۳۰]
پیرامون مرزهای خراسان
شواهد تاریخی بیانگر آن است که سرزمین خراسان در طول تاریخ، هیچگاه دارای مرز ثابت جغرافیایی نبوده و تحت تأثیر عوامل مختلف، محدودهاش همواره کاهش یا گسترش یافتهاست.
بهطور سنتی سرزمینهای شرق کویر نمک را خراسان خواندهاند لیکن حدود شرقی آن در طول تاریخ دستخوش تغییر بودهاست. معمولاً گفته میشود که خراسان از شرق به ترکستان و هندوستان محدود بودهاست. خراسان را از شمال محدود به ماوراءالنهر میدانند لیکن گاه ماوراءالنهر هم بخشی از خراسان بهشمار آمدهاست. خراسان در زمان ساسانیان یکی از چهار ناحیهٔ اصلی کشور بود و یک مرزبان داشت.
در مورد حدود و موقعیت خراسان در دورهٔ ساسانیان، کریستنسن بر پایه کاوشهای هرتسفلد چنین مینویسد:
دروازههای کاسپین نزدیک ری، کوههای البرز، گوشه جنوب شرقی بحر خزر، دره اترک. خطی که از صحرای تجن گذشته و در زیر قرقی به جیحون میرسد موافق مسکوکات سکایی ساسانی که به دست آمده این خط سرحدی از قلل سلسله جبال حصار گذشته و به پامیر میرسد و از آنجا به سمت جنوب مایل گشتهاست و به امتداد قطعهای از جیحون که بدخشان را در میان گرفته سیر کرده به قطعه هندوکش میرسیدهاست از آن نقطه سرحدی به سمت مغرب برگشته و در امتداد سلسله هندوکش و ملحقات آن به جنوب هرات رسیده و در ناحیه جنوب ترشیز و خاف و قهستان (کوهستان) را قطع کرده، باز به دروازههای کاسپین میپیوستهاست.
یاقوت حموی جغرافیدان بزرگ عرب زبان (یونانیتبار) در کتاب مراصدالاطلاع بر پایه برخی از پژوهشهای خویش مینویسد:
خراسان سرزمین وسیع است که یک طرف آن از جوین و بیهق به عراق میرسد و طرف دیگرش از طغارستان (طخارستان) و غزنه و سجستان (سیستان) به هند منتهی میگردد. از شهرهای آن نیشابور و هرات و مرو که قسمتی از بلخ است و طالقان و نسا و ابیورد و سرخس میباشد. جیحون و خوارزم را هم بعضی تابع آن شمردهاند و گفته شده خراسان دارای چهار کرسی بوده:
کرسی اول: ایرانشهر که عبارت باشد از نیشابور، قهستان و طبین{طبسین؟} و حوادث و پوشنج (از نواحی هرات) و بادغیس (از توابع هرات که در قدیم شهری بزرگ و با صفا بودهاست) و طوس که به طابران تصریح شده
کرسی دوم: مرو شاه جهان و سرخس و نساء و ابیورد و مرو رود و طالقان و خوارزم
کرسی سوم: طرف غربی رود جیحون و جرجان و خوارزم و طخارستان علیا و اندرانه (شهری نزدیک هندوکش) و ساسان و بغلدن (شهری از نواحی بلخ) و والج (نام شهری در طخارستان)
کرسی چهارم: ماوراءالنهر، بخارا و شاش (چاچ) (که در آنجا کمانهای خوب میساختند) و سغد (نزدیک سمرقند که آن را به سبب خوشی آب و هوا از بهشتهای چهارگانه بهشمار آوردهاند و بین جیحون و سمرقند).[۳۱]
التون ال. دانیل در کتاب تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان مینویسد:
بهطور کلی میتوان خراسان خاص را سرزمینی طولانی دانست، گسترده از نزدیک کرانههای جنوب شرقی دریای خزر تا بلندیهای حصار مانند پامیر و هندوکش، که در نظریهای دیگر و در مقطعی از تاریخ، مرزهای آن از حلوان یاری تا شرق (آنجا که خور برآید) گسترده بودهاست.
در واقع خراسان گاهی شامل سرزمین پرنعمت جنوب دریای آرال (خوارزم) و نواحی آن سوی جیحون (ماوراءالنهر) و بسیاری از فلات ایران میشدهاست که حدود شرقی آن تا چین میرسید ولی عملاً این مرز از بلخ و بخش معروف به طخارستان (باختر باستانی) آن سو تر میرفت، و در مغرب به همین گونه حدود خراسان کمتر به مرزهای زاگرس میرسید اما گاهی شامل قومس، جرجان، ری و بخشهایی از طبرستان میگشت و با آن که ماوراءالنهر غالباً با خراسان یکی گرفته میشد ولی عملاً آمودریا همان مرز شمالی خراسان شناخته میشد و گاهی عملاً تا این حدود هم نمیرسید.[۳۲]
در دورهٔ اسلامی شهرهای بلخ، هرات، مرو و نیشابور چهار شهر اصلی خراسان بودند. از شهرهای مهم دیگر خراسان میتوان طوس، صددروازه(دامغان)، سرخس، تون، ترشیز(کاشمر)، بادغیس و بیهق (سبزوار امروزی) را نام برد.
خراسان تاریخی (خراسان بزرگ)
از نگاه تاریخی و فرهنگی؛ منظور از خراسان، عموماً خراسان بزرگ است که حوزهای بسیار گستردهتر از خراسان ایران معاصر را در بر میگیرد. قلمرو تاریخی خراسان؛ شامل استانهای خراسان ایران کنونی و بخش عمدهای از افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان و بخشهایی از قرقیزستان امروزی بودهاست.[۳۳]
استان خراسان (کنونی)
استان خراسان به مرکزیت شهر مشهد، تا سال ۱۳۸۳ با مساحتی معادل ۳۱۳٬۳۳۵ کیلومتر مربع، وسیعترین استان ایران بود که حدود یک پنجم مساحت ایران را تشکیل میداد.[۳۴]
این استان از شمال و شمال شرق به جمهوری ترکمنستان، از شرق به کشور افغانستان، از جنوب به استان سیستان و بلوچستان، از غرب به استان سمنان و استان اصفهان، از شمال غرب به استان گلستان، از جنوب غرب به استان کرمان و استان یزد محدود بود.
این استان پس از سال ۱۳۸۳، به سه استان خراسان جنوبی به مرکزیت بیرجند، خراسان رضوی به مرکزیت مشهد و خراسان شمالی به مرکزیت بجنورد تقسیم گردید.
تاریخ
در دوران هخامنشیان، ایران به ساتراپیها (ایالات یا استانها) بخش میشده و هر ساتراپ نشین (ساتراپی) زیر فرماندهی حاکمی به نام خشترپاون (به زبان پارسی باستان) یا شترپوان (به زبان پهلوی) اداره میشدهاست و این نام به یونانی ساتراپ نیز یاد شدهاست که ساتراپی (شهربانی) پرثَوَه، با نام ایالت شانزدهم (شامل پارتها، خوارزمیها، سغدیها و هرَویها (هراتیها)) با شمال خراسان کهن برابر است و از طرف مغرب در دربند دریای گرگان با ساتراپی ماد همسایه بودهاست.
مرکز ساتراپی پرثَوَه، شهر توس بودهاست که ویشتاسب، پدر داریوش؛ ساتراپ آنجا بوده و جایگاهش در این شهر بودهاست.
به گفته هرودوت:
پارتها و خوارزمیان و سغدیها و آرینها (هرویها) در یک ساتراپی قرار داشتهاند و در تمام کتیبههای میخی در ذکر اسامی ولایات مملکت، پارت جدا نام برده شده و پارسیان در موقع سیاحت و گردش در ممالک خود سعی میکردند تا آنجا که شود زودتر از پارت بگذرند؛ زیرا ولایات مزبور به واسطه فقر و بیچیزی قادر نبودند آذوقه موکب پرجمعیت شاهان را فراهم سازد.[۳۵]
پس از مرگ اسکندر، دیودوتوس، حاکم یونانی بلخ راه استقلال در پیش گرفت و پارت و گرگان استقلال یافتند.[۳۶] پس از سقوط دولت سلوکی و قدرت گرفتن اشکانیان، پارتها در سرزمین کوهستانی کهن جنوب شرقی دریای خزر ساکن شدند. این منطقه محدود میشد از شمال به دشت استرآباد و صحرای ترکستان و از جنوب به کویر نمک و از جنوب از سلسلههای البرز به طرف مشرق تا هرات ادامه داشت.
مرکز خراسان باستان یا ایالت پارت در آغاز شهر نیسایه (نسا) بودهاست که یونانیان آن را نیسا میخواندند.
لتون. ل. نیل دربارهٔ تشکیلات سیاسی ساسانیان و وضعیت خراسان در دوره ساسانی مینویسد:
ساسانیان خراسان را یکی از چهار استان کشور میدانستند و آن را سرزمین شرق میگفتند و این استان به چهار بخش تقسیم میشد. بنا به روایت این بخشها عبارت بودند از مرو، نیشابور، هرات و بلخ[۳۷]
خراسان در دوران اسلامی به چهار بخشِ نیشابور، مرو، هرات و بلخ تقسیم شده بود. در سال ۳۱ هجری قمری، اعراب روانه خراسان شدند و تخارستان را تصرف نمودند و در همین زمان ساکنین خراسان به دین اسلام گرویدند.
در دوره خلفا استان خراسان از مهمترینِ استانهای ایران بهشمار میرفت و شامل همه شمال شرقی ایران تا مرز چین بود.[۳۸]
یزید بن مهلب از سال ۸۲ الی ۸۵ هجری از طرف حجاج بن یوسف والی خراسان بود. پس ازو قتیبه بن مسلم والی خراسان گردید.
خراسان نزدیکِ به مدت ۲۰۰ سال زیر نظر حکومتهای عرب بنی امیه و عباسیان اداره میشد تا اینکه در سال ۲۰۵ هجری قمری به دست سلسله طاهریان استقلال یافت.
در سال ۲۸۳ هجری قمری جزو متصرفات دولت صفاریان شد.
۴ سال بعد، (سال ۲۸۷ هجری قمری) امیراسماعیل سامانی بر عمرو لیث غلبه کرد و خراسان جزو قلمرو سامانیان گردید.
سلطان محمود غزنوی در سال ۳۸۴ هجری قمری خراسان را به تصرف خود درآورد و ۴۵ سال بر این سرزمین حکومت کرد.
در سال ۴۲۹ هجری قمری، طغرل اول، نیشابور را تصرف کرد و آنجا را مرکز حکومت خود قرار داد. خراسان تا سال ۵۵۲ هجری قمری در گسترهٔ سلجوقیان قرار داشت و پس از مرگ سلطان سنجر سلجوقی، این سرزمین به دست خوارزمشاهیان افتاد.
با حمله مغولها در سدهٔ هفتم هجری قمری، بسیاری از شهرها و آبادیهای خراسان ویران شدند.
این سرزمین در سال ۸۷۳ هجری قمری خراسان به تصرف پادشاهان گورکانی درآمد و ۴۰ سال پس از آن (سال ۹۱۳ هجری قمری) ازبکها به رهبری شیبک خان، خراسان را مورد تهاجم قرار دادند. شاه اسماعیل صفوی به دفاع از این سرزمین پرداخت و سرانجام از ازبکها شکست خورد. پس از آن خراسان دوباره مورد هجوم و تاخت و تاز ازبکها قرار گرفت که سرانجام شاه عباس صفوی توانست آنان را تا فرارود عقب براند. در زمان اواخر حکومت صفویه خراسان مورد حمله محمود افغان و اشرف افغان قرار گرفت ولی نادر قلی یکی از افسران دلاور شاه تهماسب دوم که خود متولد خراسان بود وارد جنگ با اشرف و او را که تا پایتخت حکومت یعنی اصفهان پیش رفته بود شکست داد.
پس از مرگ نادر شاه افشار به سال ۱۱۶۰ هجری قمری، بخشهای شرقی این سرزمین (هرات و بلخ) به تصرف احمد شاه درانی درآمد و در دوران قاجاریه با دخالت انگلستان و حمایت ان از احمد شاه درانی با بستن عهدنامه پاریس در سال ۱۲۷۳ هجری قمری، ایران متعهد شد که در امور افغانستان دخالت نداشته باشد و از کلیه دعاوی خود نسبت به هرات صرف نظر کند و قسمت شرقی خراسان به افغانستان که تحت نفوذ انگلستان بود، واگذار گردید.[۳۹]
بخش شمالی خراسان (مرو، سمرقند، بخارا و خوارزم) نیز در دوران قاجاریه مورد تهاجم روسها و ترکمنها قرار گرفته و در سال ۱۲۹۹ هجری قمری، به وسیلهٔ عهدنامه آخال میان ایران و روسیه، که رود اترک را مرز ایران قرار میداد، از بدنه فلات ایران جدا گردید.[۴۰]
خراسان در آثار پیشینیان
- در معنی واژه خراسان، فخرالدین اسعد گرگانی در مثنوی ویس و رامین خود چنین مینویسد:
خوشا جای ابر و بوم خراسان | درو باش و جهان را می خور آسان | |
زبان پهلوی هر کاو شناسد | خراسان آن بود کز وی خور آسد |
خور آسد پهلوی باشد خورآید | عراق و پارس را خور زو بر آید | |
خور آسان را بود معنی خور آیان | کجا از وی خور آید سوی ایران | |
چو خوش نامست و چه خوش آب و خاک است | زمین وآب وخاکش هر سه پاک است |
- ناصر خسرو قبادیانی بلخی گوید:
مرا مکان به خراسان زمین به یمگان است | کسی چرا طلبد در سفر خراسان را |
- جامی گوید:
هرجا که رفت زورق حافظ به بحر شعر | جامی سفینه تو به دنباله میرود | |
نظم تو میرود ز خراسان به شاه فارس | گر شعر او ز فارس به بنگاله میرود |
هندوستانی غیر هندوستانی را خراسانی گوید. چنانچه عرب، غیر عرب را عجم گوید، و در میان خراسان و هندوستان دو بندر است یکی کابل و دیگر قندهار…
- ابن بطوطه در سفرنامه خود گوید:
همه خارجیان را در هندوستان خراسانی میخواندند.
نام خراسان در اشعار ادبای پارسیگو
شمارش واژههای مهم هویت زبانی و فرهنگی در ادبیات شاعران ایرانزمین این فهرست قابل گسترش میباشد.
منابع[۴۱][۴۲]نام شاعر | قرن میلادی | ایران | توران | پارسی | فارسی معرب | دری | خراسان | پهلوی یا پارسی میانه |
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
رودکی | ۹ام و ۱۰ام | ۱ | ۶ | |||||
فرخی سیستانی | ۹ام ۱۰ام | ۱۶ | ۱ | ۱۵ | ۱۰ | ۱ | ||
ابوسعید ابوالخیر | ۱۰ام | ۱ | ۲ | |||||
فردوسی | ۱۰ام و ۱۱ام | ۸۰۰ + | ۱۵۰ + | ۱۰۰+ | ۲ | ۲۵ | ۲۹ | |
اسدی طوسی | ۱۱ام | ۵۱ | ۵ | ۱ | ۱ لغت فُرس | |||
مسعود سعد سلمان | ۱۱ام | ۲۳ | ۲ | ۱۹ | نظم و نثر دری | ۱۳ | ||
منوچهری دامغانی | ۱۱ام | ۵ | ۳ | ۴ | ||||
فخرالدین اسعد گرگانی | ۱۱ام | 15 | 10 | 12 Parsa’i | 2 | ۱ | ۲۸ | ۳ |
ناصرخسرو | ۱۱ ام | ۱ | ۱ | ۱۹ | ۲ | ۷۹ | ۲ | |
سنایی | ۱۱ام و ۱۲ام | ۱۱ | ۱ | ۱۴ | ۱۳ | |||
مهستی گنجوی | ۱۱ام و ۱۲ام | ۱ | ۱ | |||||
انوری | ۱۲ام | ۱۳ | ۳ | ۲ | ۱ | ۲۰ | ||
خاقانی | ۱۲ام | ۲ | ۱ | ۴ | ۱ | ۱+ ۱دری نظم | ۴۰ | ۱۸۰ |
نظامی گنجوی | ۱۲ ام | ۳۷ | ۲ | ۱۲ | ۲+ ۱ نظم و نثر دری | ۲۵ | ۶ | |
امیرخسرو دهلوی | ۱۳ ام ۱۴ام | ۲ | ۷ | ۶ | ۱۳ | |||
سعدی | ۱۳ام | ۱ | ۱ | ۶+ | ۷ | |||
مولوی | ۱۳ ام ۱۴ام | ۱ | ۱ | ۲۹ | ۶ | |||
حافظ | ۱۴ام | ۶ | ۹ | ۱+ ۱ نظم دری | ||||
عبید زاکانی | ۱۴ام | ۱ | ۱ | ۴ | ۱ | |||
محتشم کاشانی | ۱۶ام | ۱۲ | ۹ | ۳ | ۴ | |||
صائب تبریزی | ۱۷ام | ۱۰ | ۷ | ۳ | ۵ | |||
اقبال لاهوری | ۱۹ام-درگذشته ۱۹۳۸ | ۱۹ | ۴ | ۳ | ۱ طرز دری۱ | |||
پروین اعتصامی | ۱۹ام/درگذشته ۱۹۴۱ | ۲ | پارسا و پارسایی |
فردوسی، سرایندهٔ شاهنامه در ۳۲۹ هجری قمری دهکدهٔ پاژ، توس، خراسان به دنیا آمده و اصلیت او از خراسان میباشد، و از بزرگترین شاعران ایران است.
افراد مشهور خراسان بزرگ
- علی بن موسی الرضا
- شیخ طوسی
- خواجه نصرالدین طوسی
- شیخ احمد جامی
- عمر خیام
- نورالدین عبدالرحمن جامی
- ابوالوفا بوزجانی
- ابوعلی سینا بلخی
- جلال الدین محمد بلخی
- خواجه عبدالله انصاری هروی
- ابوریحان بیرونی
- سنایی غزنوی
- ناصر خسرو قبادیانی بلخی
- عنصری بلخی
- کمال الملک
- فاضل تونی
- میرتونی
- محمدتقی بهار
- شفیعی کدکنی
- محمدرضا شجریان
- پرویز مشکاتیان
- فارابی
- ابوحنیفه نعمان بن ثابت
- خوارزمی
- امام بخاری
- رودکی
- فردوسی
- عطار
- رابعه بلخی
- شیخ طبرسی
- ملا عبدالله فاضل تونی
- بدیعالزمان فروزانفر
صوفیان و عارفان خراسان بزرگ
صوفیان و عارفانی که در عصر حاضر بیشتر شناخته شدهاند
- فریدالدین عطار نیشابوری
- بایزید بسطامی
- ابوالحسن خرقانی
- ابوسعید ابوالخیر
- خیام نیشابوری
- شیخ احمد جامی
- مولانا
- خواجه عبدالله انصاری هروی
- سید محمد نوربخش خراسانی
- عزیزالدین نسفی
صوفیان و عارفانی که در دورهٔ کنونی کمتر شناخته شدهاند
از آنجا که مرکز تصوف ایران در خراسان به ویژه نواحی شمال و نیشابور بودهاست و نام بسیاری از پیشگامان این مکتب انسانیت بجز بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی و ابوسعید ابوالخیر و عطار نیشابوری از یادها رفته، در مجموعه شش جلدی «پیران خراسان» تألیف جواد نوربخش شرح حال پیران پیشکسوتان طریقت صوفیه آورده شدهاست.[۴۳]
- ابوالحسین نوری بغوی خراسانی[۴۴] ابوالحسین یا ابوالحسن نوری احمد بن محمد بن احمد بن محمد نوری، از خانوادهای ایرانی و اصلش از بغشور (بین سرخس و هرات) بود. وی معاصر جنید بود. در کتاب تاریخ بغداد سال مرگ وی ۲۹۵ و مرآت الجنان یافعی ۲۸۶ هجری ذکر شدهاست. چون خبر مرگ او را به جنید دادند گفت: «نصف این علم از میان رفت.»،[۴۵]
در بزرگداشت وی:
عطار در مصیبت نامه گوید:
ور کمال و صفو نوری بایدت | از زر تاریک دوری بایدت |
روزبهان بقلی گوید: مسند عارفان و شمشیر شطّاحان و رئیس واجدان و پیشرو مخلصان در زمان خویش ابوالحسین نوری، او را بود زبان حقایق، در همه علوم کامل، و در کرامات و آیات بحر فهم،[۴۶]
جنید گفت: تا نوری برفت هیچکس از حقیقت صدق سخن نگفت، که صدیق زمانه بود،[۴۷]
سخنانی از ابوالحسین نوری:
«تصوّف رسوم و علوم نیست ولیکن اخلاق است».[۴۸] «تصوف آزادی است و جوانمردی و ترک تکلّف و سخاوت.»[۴۸] «هرکه چیزها را به خداوند تعالی داند و از آن وی شناسد اندر همه چیزها، رجوعش به وی باشد نه به چیزها.»[۴۸] «نعت درویش آن است که چون بیابد بیارامد و چون بیابد بدهد.»[۴۹]
- ابوعلی سندی[۵۰] - اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم هجری، اهل سند یا سُد از دهات اطراف بسطام، و از استادان بایزید بسطامی برشمرده میشود.
سخنانی در بزرگداشت وی: بایزید بسطامی گوید: «من از ابوعلی علم فنای در توحید آموختم.»[۵۱] و بازگوید «در صحبت ابوعلی سندی بودم، من به او آنچه را که از واجبات بود تلقین میکردم و او مرا علم توحید و حقایق میآموخت.»[۵۲]
برخی سخنان ابوعلی سندی: «علم کامل نشود، جز به تهذیت حال و حال مهذب نگردد مگر به یاری پیر و پیروی وی».[۵۳] «دل بد مدار و زبان طعن از دیگران کوتاه کن و خود را مستای و هنر مفروش تا روزگارت به راحت و آسایش بگذرد.»[۵۱]
- ابوتراب نخشبی[۵۰] - عسکر بن محمد بن حصین نخشبی در بغداد میزیست. نخشب شهری میان بخارا و بلخ بوده.[۵۴] پیر هرات وی را از اقران ذوالنون شمردهاست و جامی در نفحات الانس او را از اقران ابوحاتم عطار بصری نام بردهاست. در طبقات الشافعیه آمده که وی مصاحب حاتم اصم بود تا بمرد.
بزرگداشت:
عطار گوید: آن مبارز صف بلا، آن مرد میدان وفا، آن عارف صدق و صفا، آن فرد ایوان تقوی، آن محقّق حق و نبی، قطب وقت ابوتراب نخشبی - رحمة الله علیه - از عیّارپیشگان طریقت بود و از مجرّدان راه بلا، و از سیّاحان بادیه فقر بود، و از سیّدان این طایفه، در مجاهده و تقوی قدمی راسخ داشت، و در اشارات و کلمات نَفَسی عالی.[۵۵]
ابن جلا گوید: سیصد پیر را خدمت کردم، در میان ایشان بزرگتر از چهار تن نبود: ذوالنون مصری، ابوتراب نخشبی، ابوعبید بسری، ابوالعباس عطاء، اول آنها ابوتراب نخشبی بود.[۵۵]
ابوعبدالله محمد بن علی حکیم ترمذی. ترمذ نام شهری است مشهور به خراسان از بلاد ماوراءالنهر بر لب جیحون.[۵۴] وی از عرفاً و پیران سده سوم خراسان بود و پیرو مذهب حنفی. ترمذیان به او اقتدا کنند مذهب او بر علم بود که عالم ربّانی بود و مقلد کس نبود که صاحب کشف و اسرار بود. او را حکیم الاولیاء میخواندند. تاریخ وفات وی ۲۵۵ هجری و ۲۸۵ هجری ذکر شده که به نظر میرسد ۲۵۵ صحیح تر باشد.[۵۰]
آثار منسوب به ترمذی: الفروق، المحاجة و المجادله، المناظرة و المغالبة، الانتصار و الانتقام، و هلم جرا من امور متقاربة المعنی، غرس الموحدین، عودالامور، المناهی، شرح الصلوة.[۵۶]
بزرگداشت: ابن عربی دربارهٔ اقطاب مقام ملک المک گوید: از اقطاب این مقام که پیش از ما بودهاند محمد بن علی ترمذی حکیم است و از شیوخ ما ابومدین؛ و این مقام، مقام امام است.[۵۷] عطار نیشابوری گوید: آن سلیم سنت، آن عظیم ملت، آن مجتهد اولیاء، آن منفرد اصفیا، آن محترم حرم ایزدی، شیخ وقت محمد بن علی ترمذی - رحمة الله علیه - از محتشمان شیوخ بود و از محترمان اهل ولایت … او را ریاضات و کرامات بسیار بود. در فنون علم کامل و در شریعت و طریقت مجتهد بود.[۴۷]
ترمذی بر برخی از آیات قرآن تفاسیری بیان داشته که برخی از آنها در تفسیر سلمی (حقایق التفسیر)، کشف الاسرار میبدی و شرح تعرف جلد یک نقل شدهاست.
سخنانی از ترمذی: «از شرایط اهل خدمت فروتنی و فرمانبردار بودن است.» «رستگاری آن سرای به زیادی اعمال نیست. همانا رستگاری آن دنیا به اخلاص اعمال و نیکویی کردن است.»[۵۸] «جوانمردی آن بود که راهگذری و مقیم پیش تو یکسان بود.» «هرکس از چیزی ترسد از او گریزد و هرکه از خدای ترسد در او گریزد،»[۵۹] «نفس خود را مواظب باش! اگر بازداری مردم را از شرّش، بیشتر حق آن را ادا کردهای.»[۶۰]
- ابوعثمان حیری (درگذشت: ۲۹۸ ه.ق)[۶۱]
- ابوعلی دقاق (درگذشت: ۴۰۵ یا ۴۱۲ ه.ق)[۶۲]
- ابوعلی ثقفی (درگذشت: ۳۲۹ ه.ق)[۶۳]
- ابوعبدالله تروغبدی (درگذشت: ۳۵۰ ه.ق)[۶۴]
- ابوعمرو زجاجی (درگذشت: ۳۴۸ ه.ق)[۶۵]
- عبدالله رازی (درگذشت: ۳۵۳ ه.ق)[۶۶] با عبدالله رازی شاعر و نویسنده (درگذشت: ۱۳۳۴ شمسی) اشتباه نشود
نگارهها
جستارهای وابسته
- ایران بزرگ
- استان خراسان
- نیشابور
- مرو
- هرات
- بلخ
- غزنی
- مرقیونیه
- فرارود
- تاریخ ایران
- تاریخ افغانستان
- تاریخ ترکمنستان
- تاریخ آسیای مرکزی
پینوشتها
- ↑ «خراسان در گذر زمان». صدای آریان. دریافتشده در ۲۰۲۲-۰۴-۲۱.
- ↑ «خراسان بزرگ». ویکی شیعه. دریافتشده در ۲۰۲۲-۰۴-۲۴.
- ↑ کتاب سفرنامه سیستان و خراسان ص 48
- ↑ The new Central Asia: the creation of nationsVolume 15 of Library of international relations. Olivier Roy. I.B.Tauris, 2000. ISBN 1-86064-278-0 pp.3
- ↑ "خوراسان". ویکیواژه. 2020-06-09.
- ↑ «معنی خوراسان | لغتنامه دهخدا». vajehyab.com. دریافتشده در ۲۰۲۲-۰۸-۱۸.
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ مدیرشانهچی، کاظم، مقاله «حدود خراسان در طول تاریخ»، مجله دانشکده معقول و منقول (الهیات مشهد)، زمستان۱۳۴۷، ص۱۱۳.
- ↑ Farid ad-Din ʻAttār's Memorial of God's friends: lives and sayings of Sufis Classics of Western spirituality. Paul Losensky. Paulist Press, 2009. ISBN 0-8091-4573-1 pp.13
- ↑ The new Central Asia: the creation of nations Volume 15 of Library of international relations. Olivier Roy. I.B.Tauris, 2000. ISBN 1-86064-278-0 pp.3
- ↑ "Khorasan". Encyclopaedia Britannica Online. Retrieved 2011–11–21.
Khorāsān was first named, however, by the Sāsānians (beginning in the 3rd century BC), who organized their empire into four quarters (named from the cardinal points), Khorāsān being literally the “Land of the Sun. ”
{{cite web}}
: Check date values in:|accessdate=
(help) - ↑ "Khurasan", The Encyclopaedia of Islam, page 55. Brill.
In pre-Islamic and early Islamic times, the term “Khurassan” frequently had a much wider denotation, covering also parts of what are now Soviet Central Asia and Afghanistan; early Islamic usage often regarded everywhere east of western Persia, sc. Djibal or what was subsequently termed 'Irak 'Adjami, as being included in a vast and ill-defined region of Khurasan, which might even extend to the Indus Valley and Sind.
- ↑ بهزاد نعمتی (سال اول، پاییز و زمستان ١٣٧٧)، «نامشناخت؛ ابرشهر، نیشابور»، خراسانپژوهی، ش. شماره ۲، ص. ص۱۹۳ تاریخ وارد شده در
|تاریخ=
را بررسی کنید (کمک) - ↑ تاریخ نیشابور، ص. ص ۱۴، ۲۱۵-۲۱۷
- ↑ شمسالدین ابی عبدالله محمد مقدسی (١٩٠٦م)، احسنالتقاسیم فی معرفة الاقالیم، بیروت: دارصادر، ص. ص۳۱۷-۳۲۱ تاریخ وارد شده در
|سال=
را بررسی کنید (کمک) - ↑ لغتنامه دهخدا، ذیل ماده خراسان
- ↑ حسین صومعه (۱۳ آذر ۱۴۰۰). «کهنتر از خراسان: پارت و ابرشهر». نشریه فرهنگی اجتماعی خاتون شرق. دریافتشده در ۱۹ فروردین ۱۴۰۲.
- ↑ لسترنج، گ. جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافتشرقی، ترجمه محمود عرفان، چاپ دوم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۴، ص۴۰۸.
- ↑ لغتنامه دهخدا، ذیل ماده خراسان
- ↑ فخرالیدن اسعد گرگانی، ویس و رامین، مصحح مجتبی مینوی، کتابفروشی فخر رازی، بیتا، ص۱۷۱.
- ↑ یاقوت حموی، معجمالبلدان، انتشارات داراحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۳۹۹ ه. ق، ۱۹۷۹ م، ۳۵۰/۲.
- ↑ حافظ ابرو، جغرافیای تاریخی خراسان، مصحح غلامرضا ورهرام، انتشارات اطلاعات، چاپ اول، ۱۳۷۰، ص۱۰.
- ↑ بینش، تقی، «خراسان» نشریه فرهنگ خراسان، سال دوم، ص۳ و ۴، آذر۱۳۲۹.
- ↑ http://www.cgie.org.ir/fa/article/141841
- ↑ "Šahrestānīhā ī Ērānšahr". Wikipedia (به انگلیسی). 2017-12-07.
- ↑ The Four Generals of the Sasanian Empire: Some Sigillographic Evidence. Istituto Italiano per l'Africa e l'Oriente, Conferenze 14, Roma, 2001
- ↑ Eranshahr nach der Geographie des Ps. Moses Xoranac'i, by Joseph Marquart/Markwart, Berlin, 1901
- ↑ Jamasp Ji Minocheher ji Jamasp -Asana, The pahlavi texts: Contained in the Codex MK copied in 1322 A. C. by the scribe mehr -Awan Kai-Khusru, Vol 2, Fort Printing Press, Bombay, 1913, pp. 14-18.
- ↑ تورج دریایی، شهرستانهای ایرانشهر: نوشتهای به زبان فارسی میانه دربارهٔ تاریخ، حماسه و جغرافیای باستانی ایران؛ ترجمه شهرام جلیلیان، تهران، توس: ۱۳۸۸، صص ۲۲، ۲۳، ۲۶، ۲۷.
- ↑ علی جعفری، فرشید جعفری، نگاهی گذرا به وضعیت ایلام در دوره ساسانی، تهران: دانشگاه تهران، دوفصلنامه پژوهش در تاریخ، سال دوم، پاییز ۱۳۹۰ شماره ۳ (پیاپی ۴)، ص ۱۳۱.
- ↑ تئودور نولدکه، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ترجمه عباس زریاب، تهران: انجمن آثار ملی، ۱۳۷۸، ص ۱۸۵.
- ↑ «تاریخچه مشهد». سرزمین آفتاب، صدا و سیمای جمهوری اسلامی. بایگانیشده از اصلی در ۱۸ مارس ۲۰۱۵. دریافتشده در ۴ اسفند ۱۳۸۷.
- ↑ التون. ل. نیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ص ۸ تا ۱۱
- ↑ ایران؛ از آغاز تا اسلام، ترجمهٔ محمد معین، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۲، ص. ص۷
- ↑ «خراسان». فرهنگسرا. بایگانیشده از اصلی در ۹ مارس ۲۰۰۹. دریافتشده در ۴ اسفند ۱۳۸۷.
- ↑ بارتولد، تذکره جغرافیای تاریخی ایران، ص۱۱۸–۱۱۹
- ↑ بارتولد، تذکره جغرافیای تاریخی ایران، ص۲۷.
- ↑ التون. ل. نیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ص۱۲.
- ↑ نفیسی، سعید. تاریخ تمدن ایران ساسانی. صص. ۳۶۳.
- ↑ «جغرافیایی تاریخی خراسان رضوی». تبیان. ۱۴ مرداد ۱۳۸۶. دریافتشده در ۴ اسفند ۱۳۸۷.
- ↑ «معاهده آخال؛ جدایی آسیای میانه از ایران». روزنامه اعتمادملی. ۳ آبان ۱۳۸۶. بایگانیشده از اصلی در ۱۲ ژانویه ۲۰۱۲. دریافتشده در ۴ اسفند ۱۳۸۷.
- ↑ http://www.ganjnama.com/search/
- ↑ http://ganjoor.net/
- ↑ پیران خراسان، دکتر جواد نوربخش، دفتر دوم، پیشگفتار
- ↑ پیران خراسان، دفتر اول، دکترجواد نوربخش، تهران ۱۳۸۱
- ↑ تاریخ بغداد، جلد ۵
- ↑ شرح شطحیات، روزبهان
- ↑ ۴۷٫۰ ۴۷٫۱ تذکرة الاولیاء، عطار نیشابوری
- ↑ ۴۸٫۰ ۴۸٫۱ ۴۸٫۲ کشف المحجوب هجویری
- ↑ شرح تعرّف لمذهب التصوف، خجه اما محمد مستملی بخاری به تصحیح محمد روشن
- ↑ ۵۰٫۰ ۵۰٫۱ ۵۰٫۲ ۵۰٫۳ پیران خراسان، دکتر جواد نوربخش، دفتر دوم
- ↑ ۵۱٫۰ ۵۱٫۱ نامه دانشوران، جلد ۷
- ↑ اللمع، ابی نصر سراج طوسی،
- ↑ نامه دانشوران، جلد ۷
- ↑ ۵۴٫۰ ۵۴٫۱ لغتنامه دهخدا
- ↑ ۵۵٫۰ ۵۵٫۱ تذکرةالاولیا، عطار نیشابوری
- ↑ طبقات الشافعیه، شبکی، جلد۲
- ↑ فتوحات مکّیه، جلد ۳
- ↑ طبقات الصوفیه، سلمی
- ↑ تذکرة الاولیاء، عطار
- ↑ کشف الاسرار میبدی
- ↑ تذکرةالاولیا، عطار ص ۴۷۵
- ↑ تذکرةالاولیا، عطار ص ۶۴۶
- ↑ تذکرةالاولیا، عطار ص ۷۴۹
- ↑ تذکرةالاولیا، عطار ص ۵۵۵
- ↑ ترجمه رساله قشیریه ص ۷۸
- ↑ ترجمه رساله قشیریه ص ۵۸۷
منابع
- دبیرسیاقی، محمد (تابستان ۱۳۷۵)، «نامهای کسان و جایها و نسبتها و قبیلهها و کتابها»، سفرنامه، به کوشش به کوشش محمد دبیرسیاقی. ناصرخسرو، زوار، شابک ۹۶۴-۴۰۱-۰۰۹-۴
- وبگاه خبرگزاری حیات
- «ایران؛ از آغاز تا اسلام» رومن گریشمن، ترجمه محمد معین، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۲.
- مسالک و ممالک اصطخری٫ ابواسحاق ابراهیم اصطخری، به اهتمام ایرج افشار، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۰
- سفرنامه ابن حوقل - ایران صورةالارض، ترجمه دکتر اکبر شعار، انتشارات امیرکبیر ۱۳۶۶
- احسنالتقاسیم فی معرفةالاقالیم؛ ابوعبدالله محمد مقدسی، ترجمه علینقی منزوی، انتشارات کومش ۱۳۸۵.
- الاعلاق النفیسه ابن رسته
- البلدان - کهنترین متن جغرافیایی مسلمانان، احمدبن اسحاق یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۹۴
- مسالک الممالک ابن خردادبه
- تاریخ گردیزی؛ ضحاک بن محمود گردیزی، انتشارات دنیای کتاب ۱۳۶۳.
- تاریخ بیهقی
- جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی از لسترانج
- جغرافیای حافظ ابروی هروی
- معجم البدان یاقوت حموی بغدادی
- تاریخ نیشابور٬ابوعبدالله حاکم نیشابوری؛ ترجمه محمدبن حسین خلیفه نیشابوری؛ مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی؛ انتشارات آگاه ۱۳۷۵.
- ترجمه رساله قشیریه، ابوالقاسم قشیری٫ تصحیح بدیعالزمان فروزانفر، ۱۳۶۱.
- تذکرةالاولیا عطار نیشابوری، تصحیح محمد استعلامی، چ سوم ۱۳۶۰
- پیران خراسان، دکتر جواد نوربخش٬انتشارات یلداقلم. دفتر اول: ۱۳۸۱ شابک ۶ـ۰۳ـ۵۷۴۵ـ۹۶۴ ثبت کتابخانه ملی: ۳۵۵۹–۸۱م.
- پیران خراسان، دکتر جواد نوربخش، دفتر دوم: ۱۳۸۱انتشارات یلداقلم، شابک: ۲ـ۳۲ـ۵۷۴۵ـ۹۶۴ ثبت کتابخانه ملی: ۳۵۵۹–۸۱م.
- تاریخ تمدن ایران ساسانی؛ سعید نفیسی، تاریخ تمدن ایران ساسانی. تهران: ۱۳۸۳ انتشارات اساطیر، مرکز بینالمللی گفتگوی تمدنها
- تذکره جغرافیای تاریخی ایران، واسیلیولادیمیروویچ بارتولد، ترجمه حمید سردادور، نشر توس، ۱۳۸۶ شابک: ۹۷۸۹۶۴۳۱۵۰۸۹.
پیوند به بیرون
- اهالی خراسان
- تاریخ آسیای مرکزی
- تاریخ ازبکستان
- تاریخ ایران
- تاریخ تاجیکستان
- تاریخ ترکمنستان
- تاریخ جغرافیایی تاجیکستان
- تاریخ غرب آسیا
- تاریخ نیشابور
- تاریخ ولایت بلخ
- تاریخ هرات
- جغرافیای آسیای مرکزی
- جغرافیای افغانستان
- جغرافیای ایران
- جغرافیای غرب آسیا
- خراسان
- سرزمینهای ایران باستان
- کشورها و سرزمینهای ایرانی
- منطقههای ازبکستان
- منطقههای تاجیکستان
- منطقههای تاریخی افغانستان
- منطقههای تاریخی ایران
- منطقههای ترکمنستان
- نامهای تاریخی افغانستان