پرش به محتوا

درگاه:ادبیات فارسی/اساطیر

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
ویرایش اساطیر ۱

درگاه:ادبیات فارسی/اساطیر/۱ آرش کمانگیر نام یکی از اسطوره‌های کهن ایرانی و همچنین نام شخصیت اصلی این اسطوره‌است. اسطوره آرش کمانگیر از داستان‌هایی است که در اوستا آمده و در شاهنامه از آرش در سه جا با افتخار نام برده شده است.ابوریحان بیرونی به هنگام توصیف جشن تیرگان، داستان آرش را بازگو می‌کند و ریشه این جشن رااز روز حماسه آفرینی آرش می‌داند.بسیاری آرش را از نمونه‌های بی‌همتا در اسطوره‌های جهان دانسته‌اند؛ وی نماد جانفشانی در راه میهن است.

«چو آرش که بردی به فرسنگ تیر/چو پیروزگر قارن شیرگیر»
شاهنامه

ویرایش اساطیر ۲

درگاه:ادبیات فارسی/اساطیر/۲ فریدون یکی از شخصیت‌های اساطیری ایران است. او پادشاه پیشدادی بود که بر پایه شاهنامه فردوسی پسر آبتین و از تبار جمشید بود و با یاری کاوه آهنگر بر ضحاک ستمگر چیره شد و او را در کوه دماوند زندانی کرد. سپس خود پادشاه جهان گشت. فریدون در پایان خسروانی جهان را میان سه پسرش سلم، تور و ایرج بخشید. او ایران را به ایرج داد، ولی سلم و تور نیرنگ کردند و ایرج را به کشتند. فریدون پس از آگاهی از این رخداد ایران را به منوچهر، نوه ایرج داد.

«فریدون فرخ فرشته نبود/ز مشک و ز عنبر سرشته نبود»
«بداد و دهش یافت آن نیکوئی/تو داد و دهش کن فریدون توئی»
شاهنامه

ویرایش اساطیر ۳

درگاه:ادبیات فارسی/اساطیر/۳

کاوه آهنگر شخصیتی اسطوره‌ای متعلق به ایران باستان است. در شاهنامه فردوسی آمده که او قیامی مردمی علیه فرمانروایی به نام ضحاک را پی می‌ریزد. نشان جنبش او، درفش کاویانی، پیشبند چرمی‌اش است که بر سر نیزه‌ای می‌آویزد.

«چو کاوه برون شد ز درگاه شاه/برو انجمن گشت بازارگاه»
«همی بر خروشید و فریاد خواند/جهان را سراسر سوی دادخواند»
«از آن چرم کاهنگران پشت پای/ ببندند هنگام زخم درای»
«همی کاوه آن بر سر نیزه کرد/همانگه ز بازار برخاست گرد»
شاهنامه

ویرایش اساطیر ۴

درگاه:ادبیات فارسی/اساطیر/۴ جمشید یکی از پادشاهان اسطوره‌ای ایرانی‌است و قدمتی بس کهن دارد. نام او در اوستا و متون پهلوی و متنهای دوران اسلامی آمده‌است. در اسطوره‌های ایرانی کارهایی سخت بزرگ به او نسبت داده شده‌است. در شاهنامه، جمشید، فرزند طهمورث و شاهی فرهمند است که سرانجام به خاطر خودبینی و غرور فره ایزدی را از دست می‌دهد و به دست ضحاک کشته می‌شود.

«بپرداخت آب میانگاه خاک/ بپرورد ماهی در آن آب پاک»
«ز جمشید ماند چنین یادگار/اگرچه برآمد بسی روزگار»
«هنرور شده خاک ایران زمین/بشد زان سپس سوی ماچین و چین»
شاهنامه

ویرایش اساطیر ۵

درگاه:ادبیات فارسی/اساطیر/۵

رستم نام آورترین چهرهٔ اسطوره‌ای در شاهنامه و به تبع آن برترین چهرهٔ اسطوره‌ای ادبیات ایران است. او فرزند زال و رودابه است و تبار پدری رستم به گرشاسپ (پهلوان اسطوره‌ای و چهرهٔ برتر اوستا) و از طریق گرشاسپ به جمشید می‌رسد. و تبار مادری او به مهراب کابلی و ضحاک می‌رسد. رستم به دست شغاد (برادرش) کشته شد.

«همان پر سیمرغش آمد به یاد/بخندید و سیندخت را مژده داد»
«یکی مجمر آورد و آتش فروخت/وزآن پر سیمرغ لختی بسوخت»
«هم اندر زمان تیره گون شد هوا/پدید آمد آن مرغ فرمانروا»
«چو ابری که بارانش مرجان بود/چه مرجان که آرایش جان بود»
«ستودش فراوان و بردش نماز/بر او کرد زال آفرین دراز»
«چنین گفت با زال سیمرغ کاین غم چراست/به چشم هژبر اندرون نم چراست»
شاهنامه

ویرایش اساطیر ۶

درگاه:ادبیات فارسی/اساطیر/۶

ققنوس یک پرندهٔ مقدس افسانه ای در اساطیر ایران است.ققنوس پرنده‌ای نادر و تنهاست و جفتی و زایشی ندارد. اما هزار سال یکبار، بر توده‌ای بزرگ از هیزم بال می‌گشاید و آواز می‌خواند،و با منقار خویش آتشی می‌افروزد و با سوختن در آتش از خاکستر آن ققنوسی دیگر زاده می‌شود. ققنوس در اغلب فرهنگ‌ها، نماد جاودانگی و عمر دگربار انگاشته شده‌است.

ققنوس، مرغ خوشخوان، آوازهٔ جهان،
آواره مانده از وزش بادهای سرد،
بر شاخ خیزران،
بنشسته‌است فرد.
بر گرد او به هر سر شاخی پرندگان.
او ناله‌های گمشده ترکیب می‌کند،
از رشته‌های پارهٔ صدها صدای دور،
در ابرهای مثل خطی تیره روی کوه،
دیوار یک بنای خیالی
می‌سازد.
نیما یوشیج

ویرایش اساطیر ۷

درگاه:ادبیات فارسی/اساطیر/۷

هما در اسطوره‌های ایرانی جایگاه مهمی دارد و معروف است که سایه‌اش بر سر هر کس بیافتد به سعادت و کامرانی خواهد رسید به همین دلیل به مرغ سعادت معروف شده‌است. در افسانه‌های ایران مثل ققنوس در اساطیر مصر و یونان صاحب کرامت است. هما در ادبیات ایران به عنوان نماد سعادت است و برعکس جغد که نماد شوم است البته هما می‌تواند پرنده‌ای افسانه‌ای و اساطیری باشد.نقش این پرنده در کنده کاریها و برخی از سر ستون های پارسه نیز پیداست. هواپیمایی ملی ایران با بکارگیری ایهام نام هما و نیز نماد هما به بهترین شکل چه به در تعبیر پرنده سعادت و چه در استفاده از حروف کوتاه شده برای نامش این باور فرهنگ عامه را با فعالیت تجاری خود پیوند زده بود. در نشان کنونی باشگاه فوتبال پرسپولیس هم نمادی از سر این پرنده به کار گرفته شده است.

«همای گو مفکن سایه ٔ شرف هرگز/بر آن دیار که طوطی کم از زغن باشد»
حافظ

ویرایش اساطیر ۸

درگاه:ادبیات فارسی/اساطیر/۸

سیمرغ پرنده‌ای افسانه‌ای است با دم طاووس،سر و بدن عقاب و پنجه‌های شیر و پرنده‌ای بی مانند در اساطیر ایرانی است.او نقش مهمی در داستان‌های شاهنامه دارد. کنامش کوه اسطوره‌ای قاف است. دانا و خردمند است و به رازهای نهان آگاهی دارد. زال را می‌پرورد و همواره او را زیر بال خویش پشتیبانی می‌کند. به رستم در نبرد با اسفندیار رویین تن یاری می‌رساند.دیگر شاعران پارسی گوی نیز مانند عطار در منطق الطیر سیمرغ را چهرهٔ داستان خود قرار داده‌اند.

«من زبان و نطق مرغان سر بسر/با تو گفتم فهم کن ای بیخبر»
«در میان عاشقان مرغان درند/کز قفس پیش از عجل در می‌پرند»
«جمله را شرح و پیانی دیگر است/زانکه مرغان را زبانی دیگر است»
«پیش سیمرغ آنکسی اکسیر ساخت/کو زبان جملهٔ مرغان شناخت»
عطار نیشابوری

ویرایش اساطیر ۹

درگاه:ادبیات فارسی/اساطیر/۹ آناهیتا آناهیتا، اَناهید یا ناهید نام ایزدبانوی آب و باران و باروری در ایران باستان است. بسیاری از ویژگی‌های این ایزدبانو با ایشتار نزدیکی دارد که مورد پرستش اقوام سامی، از جمله بابلیان، بود. هر دوی این ایزدان به سیارهٔ ناهید وابسته‌اند. به احتمال زیاد «اردویسور آناهیتا» نیز چون «میترا» از ایزدانی بود که پیش از پیدایش زرتشت، توسط مردم ایران و نواحی اطراف مورد ستایش قرار می‌گرفت. در مزدیسنا آناهیتا دختر اهورامزدا و اسپندارمذ می‌باشد که مونث می‌باشد. در یشت، قسمت آبان یشت به آناهیتا پرداخته شده است. او فرشته‌ای زیبا بلند بالا و دلیر با بازوان سپید توصیف شده است. در اساطیر ایرانی او سرچشمهٔ همهٔ آب‌ها و منبع همه باروری هاست. در ارمنستان او را زندگی بخش، مادر خردها و خیرخواه همه نژاد بشر می‌دانستند.

ویرایش اساطیر ۱۰
ویرایش اساطیر ۱۱
ویرایش اساطیر ۱۲
ویرایش اساطیر ۱۳
ویرایش اساطیر ۱۴
ویرایش اساطیر ۱۵
ویرایش اساطیر ۱۶
ویرایش اساطیر ۱۷
ویرایش اساطیر ۱۸
ویرایش اساطیر ۱۹
ویرایش اساطیر ۲۰
ویرایش اساطیر ۲۱
ویرایش اساطیر ۲۲
ویرایش اساطیر ۲۳
ویرایش اساطیر ۲۴
ویرایش اساطیر ۲۵
ویرایش اساطیر ۲۶
ویرایش اساطیر ۲۷
ویرایش اساطیر ۲۸
ویرایش اساطیر ۲۹
ویرایش اساطیر ۳۰
ویرایش اساطیر ۳۱
ویرایش اساطیر ۳۲
ویرایش اساطیر ۳۳
ویرایش اساطیر ۳۴
ویرایش اساطیر ۳۵
ویرایش اساطیر ۳۶
ویرایش اساطیر ۳۷
ویرایش اساطیر ۳۸
ویرایش اساطیر ۳۹
ویرایش اساطیر ۴۰
ویرایش اساطیر ۴۱
ویرایش اساطیر ۴۲
ویرایش اساطیر ۴۳
ویرایش اساطیر ۴۴
ویرایش اساطیر ۴۵
ویرایش اساطیر ۴۶
ویرایش اساطیر ۴۷
ویرایش اساطیر ۴۸
ویرایش اساطیر ۴۹
ویرایش اساطیر ۵۰
ویرایش اساطیر ۵۱
ویرایش اساطیر ۵۲
ویرایش اساطیر ۵۳
ویرایش اساطیر ۵۴
ویرایش اساطیر ۵۵
ویرایش اساطیر ۵۶
ویرایش اساطیر ۵۷
ویرایش اساطیر ۵۸
ویرایش اساطیر ۵۹
ویرایش اساطیر ۶۰
ویرایش اساطیر ۶۱
ویرایش اساطیر ۶۲
ویرایش اساطیر ۶۳
ویرایش اساطیر ۶۴
ویرایش اساطیر ۶۵
ویرایش اساطیر ۶۶
ویرایش اساطیر ۶۷
ویرایش اساطیر ۶۸
ویرایش اساطیر ۶۹
ویرایش اساطیر ۷۰
ویرایش اساطیر ۷۱
ویرایش اساطیر ۷۲
ویرایش اساطیر ۷۳
ویرایش اساطیر ۷۴
ویرایش اساطیر ۷۵
ویرایش اساطیر ۷۶
ویرایش اساطیر ۷۷
ویرایش اساطیر ۷۸
ویرایش اساطیر ۷۹
ویرایش اساطیر ۸۰
ویرایش اساطیر ۸۱
ویرایش اساطیر ۸۲
ویرایش اساطیر ۸۳
ویرایش اساطیر ۸۴
ویرایش اساطیر ۸۵
ویرایش اساطیر ۸۶
ویرایش اساطیر ۸۷
ویرایش اساطیر ۸۸
ویرایش اساطیر ۸۹
ویرایش اساطیر ۹۰
ویرایش اساطیر ۹۱
ویرایش اساطیر ۹۲
ویرایش اساطیر ۹۳
ویرایش اساطیر ۹۴
ویرایش اساطیر ۹۵
ویرایش اساطیر ۹۶
ویرایش اساطیر ۹۷
ویرایش اساطیر ۹۸
ویرایش اساطیر ۹۹