سلامت رجبوا
ظاهر
سلامت رجبوا | |
---|---|
نام اصلی | سلامت محسناوا رجبوا |
زاده | ۱۹۴۵ (میلادی) بخارا، ازبکستان |
محل زندگی | بخارا |
نام(های) دیگر | هدیه |
پیشه | شاعر |
زمینه کاری | شعر |
سلامت رجبوا (به فارسیتاجیکی: Саломат Раҷабова) با نام هنری هدیه (زاده ۱۹۴۸م ) شاعر تاجیکتبار، زاده شهر بخارا است.[۱]
وی دانشآموخته دانشکده زبان و ادبیات تاجیکی سمرقند ( به نام صدرالدین عینی) و سپس تحصیلات تکمیلی دانشگاه دولتی تاشکند است. وی از سال ۱۹۷۸ تا ۲۰۰۲ رییس شعبه تاریخ ازبکستان در دانشکدههای جامعهشناسی موسسه فنی بخارا و موسسه پزشکی بخارا بوده است. سپس در سال ۱۹۹۷ از رسالهی خود برای دریافت مدرک دکترا در رشته فلسفه دانشکده فلسفه و حقوق فرهنگستان علوم جمهوری ازبکستان (به نام ابراهیم مومناوف) دفاع کرد.[۲]
آثار
[ویرایش]آثار او عبارتند از[۲]:
- پرواز (۲۰۰۶م)
- کشور دل (۲۰۰۸)
- نبض زندگی (۲۰۱۰م)
- عشق هستیزا (۲۰۱۱م)
- ستاره امید (۲۰۱۴م)
- معراج (۲۰۱۷م)
- بارگاه نور (۲۰۱۹)
نمونهاشعار
[ویرایش](۱)
غبار زندگی بر سر گرفتم | ز آزار جهان آذر گرفتم | |
به بازار طمع، راست سخن نیست | ره دانش به جایی زر گرفتم | |
زمینگیرِ زمانِ دستناگیر | خدا را جای آن از بر گرفتم | |
هر آن راه جهان جز گمرهی نیست | چه سازم، تعلیم از خاور گرفتم؟! | |
تهیجام از شرابِ عیشِ دوران | من عزلت جای هر داور گرفتم | |
مه و خورشیدِ رخشانِ زمینم | صبوری بر خود از باور گرفتم |
(۲)
ز بس دادی شریفان را به عالم | شریفی از برای جمله آدم | |
ببوسم خاک تو، بر دیده مالم | بخارایم! چرا با تو نبالم؟ | |
ز هر یک ذره خاکت بوی جانی | ز هر یک سنگ تو نقش جهانی | |
صفاتت بشنوم از هر دهانی | چو کعبه سجدهگاه بندگانی | |
تو امثال کتاب بیبیانی | ولی در قسمت خلقت عیانی | |
جهان صد گِرد گرداند و همانی | قدمگاهِ بزرگانِ جهانی | |
به خاکت پا نهم با نام یزدان | که باشم پاکدل، پاکیزهوجدان | |
نِهَم سر بر طواف تو، دِهَم جان | شوم خاک قدوم سجدهداران |
(۳)
خدا عشق است و عالم سر به پا عشق | جهانِ هستی را باشد بقا عشق | |
ز دست و از دهانِ شعرِ هجران | حمایت سازد و بند و رها عشق | |
بپیوندد با هم اجزای گیتی | کند معنای هستی را عطا عشق | |
ز باب حسیاتش روحآسا | به جسم سرد افزاید صفا عشق | |
گشاید چَشم عقل و چَشم دل را | دلِ سنگین کند آب و اَدا عشق | |
نَآید عاشقی با خواست بر دل | به تقدیرت بیاید چون ضیا عشق | |
شرابِ عقل و دانش، عشقِ پاک است | به دل هم رنج و گنجِ بیبها عشق | |
بریز از سینه عشق، شهد شعرت | بدان «هدیه» که کردست مبتلا عشق |