محافظهکاری[۱] یک واژهٔ کلی برای جهانبینیهای سیاسی، اجتماعی و مذهبی است؛ که هدف اصلی آن نگهداری جامعه و ارزشهای موجود است.
برابر مفهوم محافظهکاری در زبانهای اروپایی از واژهٔ لاتین conservare گرفته شده و معنای آن حفظ و نگهداری است.
این مسلک به صورت عمدهای در تضاد با مسلکهای رادیکال تعریف میشود. محافظه کاری بر قداست سنتها، مالکیت، خانواده، مذهب، دولت و دیگر نهادهای جا افتاده و قدیمی تأکید میگذارد.
بنا بر موجودیت اندیشههای محافظهکاری لیبرال (آزادمنش)، ملی لیبرال و مسیحی لیبرال ارائهٔ دقیق تعریف محافظهکاری دشوار است. اکثراً محافظهکاری دارای دو گرایش عمده است: محافظهکاری در برابر ارزشها، محافظهکاری در برابر ساختارها.
محافظهکاری بیشتر متکی بر آمذهب و اقتدار است. ازاینرو در ایالات متحدهٔ آمریکا و کشورهای دیگر واژهٔ محافظهکارینو رایج شدهاست.
در اروپای کنونی نیز گرایش به سمت برگشت به «ارزشهای کهنه»، مانند کوشش و تلاش، اطاعت و میهنپرستی در مباحثات اجتماعی و در زمینههای فرهنگ و سیاست دیده میشود.
در آلمان، در دورهٔ جمهوری وایمار (دورهای در تاریخ آلمان)، تعدادی از روشنفکران، اندیشههای محافظهکاری ملی و نازیسم را با هم پیوند داده و آنها را هماهنگ ساختند و این را «انقلاب در محافظهکاری» میپنداشتند.
محافظهکاری شیوهٔ سیاسی دارای بنیاد فلسفی معینی نیست بلکه در دورههای معین تاریخ گوناگون بودهاست.
محافظهکاری سدهٔ ۱۹ دارای اندیشههای متفاوت از محافظهکاری سدهٔ ۲۱ بود. محافظهکاری در آمریکا از ارزشهایی نمایندگی میکند که آن را با محافظه کاری اروپا متفاوت میسازد.
اندیشههای افلاطون در مورد دولت تاکنون پایهٔ تئوریهای محافظهکار را میسازد. نمایندگان محافظهکار معاصر:
فرانس شاتوبریان که گردانندهٔ نشریهٔ لوکونسرواتور (Le Conservateur) بود.
ادموند بورک انگلیسی، کارل اشمیت و نمایندگان انقلاب محافظهکاران در جمهوری وایمار (آلمان)