پرش به محتوا

برتراند راسل

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه است که توسط 2.179.176.42 (بحث) در تاریخ ‏۳ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۲۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی داشته باشد.

برتراند راسل
نام هنگام تولدبرتراند آرتور ویلیام راسل
زادهٔ۱۸ مهٔ ۱۸۷۲ ۲۹اردیبهشت۱۲۵۱
درگذشت۲ فوریه ۱۹۷۰ (۹۸ سال ) ۱۳بهمن۱۳۴۸
پنریندیدرایث،  ولز
آرامگاهبنا به وصیتش سوزانده شد
دیگر نام‌هاسومین ارل راسل
همسر(ها)آلیس پیرسال اسمیت
دورا راسل
پاتریشیا راسل
ادیت فینچ راسل
فرزندانجان، کاترین، کانرد
جوایزمدال دمورگان (۱۹۳۲)
مدال سیلوستر (۱۹۳۴)
دورهقرن بیستم
حیطهفلسفه غرب
فلسفه علمی
مکتبفلسفه تحلیلی
ارسطوگری
تجربه‌گرایی
مبناگرایی
بازنمایی‌گرایی
تئوری مطابقت حقیقت
فایده‌گرایی
محل کارکالج ترینیتی (کمبریج)
مدرسه اقتصاد لندن
دانشگاه شیکاگو
یوسی‌ال‌ای
شاگردانلودویگ ویتگنشتاین
علایق اصلی
ایده‌های چشمگیر
امضاء

برتراند آرتور ویلیام راسل، اِرل راسل سوم (به انگلیسی: Bertrand Arthur William Russell, 3rd Earl Russell)، (زادهٔ ۱۸ مه ۱۸۷۲ – درگذشتهٔ ۲ فوریه ۱۹۷۰)، همه‌چیزدان، فیلسوف، منطق‌دان، ریاضی‌دان، مورخ، جامعه‌شناس، نویسنده، فعال سیاسی، برنده جایزه ادبی نوبل و فعال صلح‌طلب بریتانیایی بود.[۱][۲] راسل در سراسر عمر، خود را یک لیبرال، سوسیالیست و صلح‌طلب می‌نامید اگرچه بعضی مواقع بیان می‌کرد که ذهن شک‌گرای او موجب می‌شده که احساس کند که در معنای عمیق، در هیچ‌یک از این گروه‌ها قرار نداشته‌است.[۳]

راسل، یکی از فیلسوفان برجستهٔ قرن بیستم به‌شمار می‌رود[۴] و «جنبش فلسفی مخالفت با ایدئالیسم» را در اوایل قرن بیستم رهبری می‌کرد. او را به همراه گوتلوب فرگه، جرج ادوارد مور و لودویگ ویتگنشتاین، از بنیان‌گذاران فلسفهٔ تحلیلی می‌دانند.[۵] او به‌همراه آلفرد نورث وایتهد سعی کرد تا با تلاشی بسیار زیاد و با کمک منطق کلاسیک، بنیانی منطقی برای ریاضیات بنا کند. از مقاله فلسفی او با عنوان در باب دلالت، به‌عنوان یکی از چهارچوب‌های فلسفه یاد می‌شود.[۶] کارهای او اثرات قابل توجهی بر روی ریاضیات، منطق، نظریه مجموعه‌ها، زبان‌شناسی، هوش مصنوعی، علوم شناختی، علم کامپیوتر و فلسفه به‌ویژه فلسفه زبان، معرفت‌شناسی و متافیزیک گذاشت.

برتراند راسل، فعال ضد جنگ و نیز مخالف امپریالیسم بود[۷][۸] که به دلیل عقاید صلح‌طلبانه‌اش در طول جنگ جهانی اول، از دانشگاه اخراج شد و به زندان افتاد.[۹] او مخالف آدولف هیتلر، منتقد تمامیت‌خواهی استالین، معترض درگیری آمریکا در جنگ ویتنام و همچنین از حامیان خلع سلاح هسته‌ای بود.[۱۰] وی در سال ۱۹۵۰، به پاس «آثار متعدد در حمایت از نوع‌دوستی و آزادی اندیشه»، برندهٔ جایزه نوبل ادبیات شد.[۱۱]

زندگی

خانواده پدری، دوران کودکی و نوجوانی

جان راسل لرد آمبرلی، پدر راسل

اگرچه راسل بیشتر عمر را در انگلستان گذراند، اما اصلیتی ولزی داشت.[۱۲] خانوادهٔ برتراند راسل از شهروندان قدیمی و بانفوذ بودند. پدربزرگش، جان راسل، نخستین ارل راسل پسر سوم جان راسل، ششمین دوک بدفورد بود و دو بار در عصر ویکتوریا به سمت نخست‌وزیری بریتانیا رسیده بود. پدرش، جان راسل، لرد آمبرلی که مردی بی‌دین بود[۱۳] نیز از اشراف‌زادگان محسوب می‌شد.[۱۴]

در ۱۸۷۴ مادرش را که از مبارزان آزادی زنان بود[۱۳] بر اثر دیفتری از دست داد. مدت کوتاهی پس از آن خواهرش ریچل که از او چهار سال بزرگتر بود، درگذشت. تنها دو سال بعد در ۱۸۷۶ پدر راسل بر اثر برونشیت از دنیا رفت.

پس از آن، پدربزرگ‌اش جان راسل، نخستین ارل راسل، او و برادرش فرانک (که هفت سال از او بزرگتر بود) را سرپرستی می‌کرد. راسل از او به عنوان پیرمردی مهربان و ویلچرنشین یاد می‌کند. در ۱۸۷۸ پدربزرگ‌اش درگذشت و برتراند و فرانک تا نوجوانی به سرپرستی بیوهٔ جان راسل، پرورش یافتند.

او در زندگی‌نامهٔ خود گفته‌است که در نوجوانی، عمدهٔ علایق او را سکس، ریاضیات و فلسفه دین تشکیل می‌داده‌اند و تنها چیزی که از خودکشی او بر اثر رنج از دست دادن عزیزان در خردسالی جلوگیری می‌کرد، شوق فراگیری هر چه بیشتر ریاضیات بود.[۱۵]

راسل جوان، ورود به دانشگاه و اخراج از آن

در آغاز جوانی به مطالعه آثاری از پرسی بیش شلی روی آورد که این امر مسیر زندگی او را تغییر داد.[۱۶] سپس به کالج ترینیتی در کمبریج وارد شد و در ریاضیات و فلسفه تحصیل کرد. در ۱۹۰۱ پارادوکس راسل را کشف کرد و هفت سال بعد عضو انجمن سلطنتی علوم بریتانیا شد. در طول جنگ جهانی اول به دلیل مبارزات ضد جنگ از دانشگاه اخراج و زندانی شد.

زندگی شخصی

راسل چهار بار ازدواج کرد و زندگی آشفته‌ای داشت.[۱۷][۱۸][۱۹] نخست در ۱۸۹۴ با آلیس پیرسال اسمیت ازدواج کرد اما بعد از چند سال دل به زن دیگری بست و آلیس را رها کرد. در ۱۹۲۱ از آلیس طلاق گرفت و با دورا راسل (بلک) ازدواج کرد و از او صاحب دو فرزند شد. ۱۴ سال بعد و پس از اینکه دورا از یک فعال سیاسی چپ‌گرای آمریکایی به نام گریفین بری باردار شد[۲۰] از دورا نیز جدا شد و تا آخر عمر با هم دشمن بودند. این دشمنی زمانی تشدید شد که دورا برای فرزندی که از گریفین بری باردار شده بود شناسنامه‌ای با نام خانوادگی راسل گرفت.[۲۱][۲۲] راسل یک سال پس از طلاق از دورا با پاتریشیا (پیتر) هلن اسپنس ازدواج کرد که تنها ۲۱ سال داشت. در ۱۹۵۲ از پاتریشیا هم جدا شد. همان سال با ادیث فینچ ازدواج کرد که تا پایان عمر با او بود.[۱۸] فرزند وی جان پس از جدایی از همسرش دچار جنون شد.[۲۳] در کتاب فیلسوفان بدکردار آمده که شواهدی مبهم دربارهٔ ارتباط راسل با عروسش و آگاهی یافتن جان از این مسئله در دست است، اما برخی هم معتقدند این جنون در خانوادهٔ راسل ارثی بود.[۲۴]

مرگ

مجسمهٔ راسل در میدان Red Lion لندن

سرانجام او در دوم فوریه ۱۹۷۰ بر اثر آنفلوانزا در پنریندیدرایث در ولز درگذشت. بنا به وصیت برتراند، جسدش را سوزاندند و خاکسترش را روی کوه‌های ولز ریختند.

سال شمار زندگی

  • (۱۸۷۲) در ۱۸ می در راونزکراف (Ravenscroft) ولز متولد شد.
  • (۱۸۷۴) مرگ مادر و خواهر
  • (۱۸۷۶) مرگ پدر
  • (۱۸۷۸) مرگ پدربزرگ - نخست‌وزیر سابق بریتانیا
  • (۱۸۹۰) به کالج ترینیتی در کمبریج وارد شد.
  • (۱۸۹۳) دریافت مدرک لیسانس ریاضی
  • (۱۸۹۴) امتحان پایانی علوم انسانی/فلسفه (The Moral Sciences Tripos)
  • (۱۸۹۴) با Alys Pearsall Smith ازدواج کرد.
  • (۱۹۰۰) جوزپه پئانو را در کنگره بین‌المللی پاریس ملاقات کرد
  • (۱۹۰۱) پارادکس راسل را کشف کرد.
  • (۱۹۰۲) با گوتلوب فرگه نامه‌نگاری کرد.
  • (۱۹۰۸) به عضویت انجمن سلطنتی انتخاب شد.
  • (۱۹۱۶) به دلیل مبارزه ضدجنگ‌اش از کالج ترینیتی اخراج شده و ۱۱۰ پوند هم جریمه شد.
  • (۱۹۱۸) به دلیل مبارزه ضدجنگ‌اش پنج ماه زندانی شد.
  • (۱۹۲۱) از Alys طلاق گرفت و با دورا بلک (Dora Black) ازدواج کرد.
  • (۱۹۲۷)
  • (۱۹۳۱) با مرگ برادرش لقب سومین ارل راسل را کسب کرد.
  • (۱۹۳۵) از دورا طلاق گرفت.
  • (۱۹۳۶) با پاتریشیا (پیتر) هلن اسپنس (Patricia (Peter) Helen Spence) ازدواج کرد.
  • (۱۹۴۳) از بنیاد بارنز (Barnes Foundation) در پنسیلوانیا اخراج شد.
  • (۱۹۴۹) نشان مریت (the Order of Merit) را دریافت کرد.
  • (۱۹۵۰) جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد.
  • (۱۹۵۲) از پیتر طلاق گرفت و با ادیث فینچ (Edith Finch) ازدواج کرد.
  • (۱۹۵۵) بیانیه راسل-اینشتین را منتشر کردند.
  • (۱۹۵۷) اولین کنفرانس پاگواش (Pugwash Conference) را برگزار کرد.
  • (۱۹۵۸) رئیس مؤسسهٔ مبارزه برای خلع سلاح هسته‌ای
  • (۱۹۶۱) به دلیل مبارزه‌های ضدهسته‌ای به مدت یک هفته زندانی شد.
  • (۱۹۷۰) در دوم فوریه در Penrhyndeudraeth در ولز درگذشت.

دیدگاه‌ها و تأثیرات

فعالیت‌های ضد جنگ

وی فعال ضد جنگ بود[۲۵][۲۶] و برای آن در زمان جنگ جهانی اول از دانشگاه اخراج و پنج ماه زندانی شد. از کارهای صلح‌طلبانه راسل می‌توان به راه‌انداختن پویش (کمپین) ضد آدولف هیتلر، انتقاد از استبداد و خفقان در شوروی، اعتراض به دخالت ایالات متحده در جنگ ویتنام و تأسیس انستیتوی دفاع از صلح در سال ۱۹۶۳ اشاره نمود.[۲۶]

کارتون برتراند راسل اثر جی اف هورابین

در سپتامبر ۱۹۶۱ و در ۸۹ سالگی به دلیل شرکت در تظاهرات ضد فعالیت‌های هسته‌ای در لندن، هفت روز به اتهام «نقض صلح» در زندان بریکستون زندانی شد. قاضی برای این‌که از زندانی‌شدن او جلوگیری کند، از او خواست به «رفتار خوب» متعهد شود و او پاسخ داد: «خیر. متعهد نمی‌شوم.»[۲۷][۲۸]

فعالیت‌های ادبی

با نگارش آثاری شاخص در دفاع از انسان‌گرایی و آزادی بیان، برندهٔ جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۵۰ شد.[۲۹]

ریاضیات

در ریاضیات او پارادوکس راسل را کشف کرد که به گسترش نظریه مجموعه‌ها انجامید.

فلسفه، منطق و نظریات مذهبی و اجتماعی

راسل در کهولت

علاوه بر ریاضیات، بخش مهمی از شهرت برتراند راسل به سبب نظریاتش در زمینه فلسفه تحلیلی است.[۳۰] راسل از پایه‌گذاران منطق جدید[۳۱] و بنیانگذاران اصلی فلسفه تحلیلی به‌شمار می‌رود.[۳۲]

برتراند راسل یکی از مشهورترین فیلسوفان خداناباور قرن بیستم و از منتقدان برجسته اعتقاد و عمل مسیحی بوده‌است. پاره‌ای از نوشته‌هایش در این زمینه در کتابی تحت عنوان چرا مسیحی نیستم؟ جمع‌آوری شده‌اند.

البته او همانگونه که در مناظره با فردریک کاپلستون می‌گوید، مدعی توانایی در اثبات عدم خدا نیست اما چند سال بعد به‌کارگیری تمثیل قوری سماوی سعی در تأکید بر دیدگاه بی‌خدایانه (به جای ندانم گرایی) نمود.

راسل در من یک خداناباورم یا یک ندانم گرا؟ در سال ۱۹۴۷ می‌گوید:

به عنوان یک فیلسوف، اگر بخواهم برای شنونده‌های فلسفی محض سخن بگویم باید بگویم که خود را یک ندانم گرا توصیف می‌کنم چرا که فکر نمی‌کنم برهانی قاطع وجود داشته باشد که کسی بتواند اثبات کند که خدایی وجود ندارد. از سوی دیگر اگر بخواهم آن را صاف و ساده به فردی عامی بگویم فکر می‌کنم که باید بگویم من یک خداناباور هستم چرا که وقتی می‌گویم نمی‌توانم اثبات کنم که خدایی وجود ندارد مجبورم که همچنین به همانسان بگویم که نمی‌توانم اثبات کنم که خدایان هومری وجود ندارند.

به تصریح او پرسش اساسی فلسفه دین این نیست که آیا چیزی به نام خداوند وجود دارد یا نه، بلکه این است که آیا تعریف خداوند مصداق و نمونه‌ای دارد یا خیر. این تحلیل مشهور راسل از «وجود دارد»، عبارت «خداوند وجود دارد» را بی‌معنا و در زمره غلط‌های گفتاری مصطلح برمی‌شمرد.

وی دین را ناشی از ترس می‌داند به‌طوری‌که در کتاب «اجتماع انسانی» خود می‌گوید:

انسان پدیده‌هایی را می‌دیده‌است که باعث ترس و اضطرابش می‌شده و برای اینکه این ترس و اضطراب را آرام کند، نمی‌توانسته از علم و شناخت واقعی پدیده‌ها که بعد منجر به پیدا کردن راه حلی مناسب و منطقی می‌شده استفاده کند در نتیجه به جای علاج واقعه یک مسکن برای خود پیدا می‌کرده و به تعبیری دل خود را خوش می‌کرده‌است؛ مثلاً با اعتقاد به قضا و قدر ناملایمات زندگی را برای خود تعریف می‌کرده یا با اعتقاد به بهشت و اینکه اگر ما اینجا سختی می‌کشیم در عوض بهشتی وجود دارد که در آنجا راحتیم ناملایمات زندگی را برای خود تحمل پذیر و توجیه می‌کرده‌است.

در کتاب قدرت دربارهٔ سیاستمداران می‌گوید:

کسب قدرت هرچه بیشتر، هدف حاکمان سیاسی بشری است همچنان که قانون جاذبه، در اجسام، حاکم است… فقط با کشف این رمز که قدرت طلبی، عامل تعیین‌کننده فعالیت‌های مهم سیاسی است می‌توان طومار تاریخ تحولات سیاسی بشری از باستان تا معاصر را توجیه و تفسیر نمود… به همان ترتیبی که در علم فیزیک، «انرژی» عامل اساسی پدیده‌ها است «قدرت طلبی» مانند انرژی، دارای صورت‌های گوناگون است، تموّل، ارتش، مهمات جنگی.

کتاب «عرفان و منطق»[۳۳]

مهم‌ترین مقاله‌ی این کتاب «عرفان و منطق» است که در آن نویسنده به تبیین دو گرایش فکری بنیادی بشر پرداخته است. راسل در اين مقاله با طرح چهار مسئله مسلك عرفا را نقد و بررسی مي‌كند؛ اذعان به دو تمايل متفاوت عرفان و علم در انسان براي شناختن عالَم؛ تلاش بزرگان فلسفه براي هماهنگ كردن اين دو نياز؛ ارائه‌ی مشخصه‌هاي چهارگانه‌ی فلسفه‌ی عرفاني، يعني اعتقاد به بينش در برابر دانش استدلالي، اعتقاد به وحدت و انكار تكثر و تضاد، انكار واقعيت‌داري زمان و توهمي دانستن بدي؛ و اشتباه عرفان در هريك از اين چهار جنبه. راسل می‌گوید که اطلاعاتی درباره‌ی راست و دروغ عالَم اهل عرفان ندارد و قصد انکار آن را هم ندارد، بلکه قصد دارد بیان کند که بینش نسنجیده و نیازموده برای احراز حقیقت کافی نیست. راسل در انطباق با طرفداری برگسون از «شهود» در مقابل «عقل» می‌گوید که «برای شناسایی هر چیزی دو راه کاملاً جدا وجود دارد: اولی گرد آن چیز بگردیم و دومی داخل آن چیز بشویم.». وی دانشِ نوع دوم که شهود است را آن نوع همدلی عقلانی می‌داند که از طریق آن انسان خود را در درون چیزی جای می‌دهد تا با آنچه در آن چیز منحصربه‌فرد و لذا غیرقابل‌تبیین است همراه شود. یکی از نظریات عمده‌ی مابعدالطبیعی، غیرواقعی بودن زمان است. راسل می‌گوید براهین این دعوی را که زمان واقعیت ندارد و جهان محسوسات موهوم است باید غلط انگاشت.[۳۴]

راسل در کتاب اخلاق و سیاست در جامعه می‌نویسد:

اگر انسان را معجونی از فرشته و حیوان بدانیم حقّاً دربارهٔ حیوان بی‌انصافی کرده‌ایم پس چه بهتر است که او را - ترکیبی از فرشته و شیطان بدانیم.

راسل در فصل آخر کتاب «آیا بشر آینده‌ای هم دارد؟»، یادآور می‌شود که پیشرفت علم با وجود این رهبران خودخواه، تا چه حد به مصائب بشر افزوده به نظر او نزاع سال ۱۹۶۱ کندی و خروشچف تا نابود کردن همه ابناء بشر فاصله‌ای نداشته‌است.

او می‌نویسد:

اینک (ژوئیه ۱۹۶۱) مهمترین مسئله‌ای که در برابر جهان قرار دارد بدین قرار است:

آیا از راه جنگ می‌توان چیزی بدست آورد که کسی بپسندد؟

کندی و خروشچف می‌گویند آری. مردانی که از سلامت عقل، برخوردارند می‌گویند نه. اگر این دو را قادر به تخمین احتمالات عقلانی بدانیم، ناگزیر به این نتیجه می‌رسیم که هر دو نفر بر این امر که وقت خاتمه دادن به وجود بشر رسیده‌است اتفاق نظر دارند.

خلاصه‌ای از سیر تحولات فلسفی راسل، در کتاب تکامل فلسفی من به قلم خود او به تحریر درآمده‌است.


برتراند راسل در کتاب «نبرد دین با علم» [۳۵] به بررسی برخی از تناقضات بین دین و یافته‌های علمی پرداخته است.[۳۶]

از نظر او نخستین نبرد پرطنین بین علم و الهیون، برخورد نظریه‌های مربوط به ستاره‌شناسی بود. نظریه رایج آن زمان زمین را ساکن و مرکز عالم هستی می‌دانست. اما طبق نظریه کوپرنیک، ستاره‌شناس لهستانی، زمین نه تنها ساکن نیست بلکه دو نوع حرکت، به دور خودش و به دور خورشید، دارد. بعد از مطرح شدن نظریه‌ی کوپرنیک، الهیونی چون لوتر، کالون و حتی وسلی در قرن هجدهم مخالفت خود را اعلام کرده و به نفی آن پرداختند. به زیر کشیدن زمین از مرکزیت جهان، موجب شکل‌گیری این ایده می‌شد که شاید ساکنان آن هم از مرکزیت عالم هستی خارج و دلیل آفرینش کل هستی نباشند. گالیله در کتابی با عنوان گفتگو در باب دو نظام عمده عالم، استدلال‌هایی نیرومند به نفع کوپرنیک ارائه کرد. اما در همان حالی که جهان علم سرشار از ستایش بود دنیای روحانیت آکنده از خشم و غضب بود.[۳۷]

مسیحان معتقدند بعد از سرپیچی آدم (با خوردن میوه ممنوعه) همه مصیبت‌های وحشتناک ظاهر شد. این عقاید با نظریۀ داروین، فرگشت، که طی آن تحول و دگرگونی تدریجی را مطرح می‌کند فاصله‌ی بسیاری دارد. الهیون نه تنها باید موضوع خلقت جداگانه موجودات و لطف پروردگار در جهت سازش پذیری جانوران با محیطشان را کنار می‌گذاشتند، از همه بدتر باید می‌پذیرفتند انسان از تکامل جانوران پست‌تر به وجود آمده است. دانشمندان در بررسی ساختمان بدن و بیماری‌های مربوط به آن با خرافات زیادی مواجه بودند که مورد حمایت روحانیون بود. مردم اغلب بیماری‌ها را بلای آسمانی و گاهی ریشه‌ی بیماری را جن می‌دانستند. پشتوانه‌ی درمان چنین‌ بیماری‌هایی، کتاب مقدس بود. به پزشکان یهودی نسبت جادوگری می‌دادند. علم تشریح و کالبد شکافی را هم گناه‌آلود دانسته می‌شد. در این میان، بیماری روانی با خرافات بیشتری همراه بود.[۳۸]

با پیشرفت علم و زیاد شدن آگاهی و معرفت، تاریخ مقدسی که در انجیل آمده و الهیات متعلق به دوران کهن، حتی از دیدگاه انسانهای معتقد به مذهب هم دیگر چندان اهمیت ندارد. سه مقوله خدا، جاودانگی و آزادی تا جایی که به وقایع تاریخی ربطی پیدا نکند از مهمترین مقوله‌های مسیحیت به شمار می‌رود. بررسی این سه مقوله در علم نیز حائز اهمیت است. خود راسل بر این باور است که علم در حال حاضر نه می‌تواند آنها را رد کند و نه توانایی اثباتشان را دارد و هیچ روش دیگری هم بیرون از علم برای ردّ یا اثبات هیچ چیزی وجود ندارد.[۳۹]

کتاب‌شناسی

منابع

  1. Sidney Hook, "Lord Russell and the War Crimes Trial", Bertrand Russell: critical assessments, Volume 1, edited by A. D. Irvine, (New York 1999) page 178
  2. Stanford Encyclopedia of Philosophy, "Bertrand Russell", 1 May 2003
  3. Bertrand Russell (1998). Autobiography. p. 260. ISBN 978-0-415-18985-9. I have imagined myself in turn a Liberal, a Socialist, or a Pacifist, but I have never been any of these things, in any profound sense.
  4. Stanford Encyclopedia of Philosophy, "Bertrand Russell", 1 May 2003
  5. Bertrand Russell (Stanford Encyclopedia of Philosophy)
  6. Ludlow, Peter. "Descriptions, The Stanford Encyclopedia of Philosophy (Fall 2008 Edition), Edward N. Zalta (ed.)".
  7. Richard Rempel (1979). "From Imperialism to Free Trade: Couturat, Halevy and Russell's First Crusade". Journal of the History of Ideas. University of Pennsylvania Press. ۴۰ (۳): ۴۲۳–۴۴۳. doi:۱۰٫۲۳۰۷/۲۷۰۹۲۴۶. JSTOR ۲۷۰۹۲۴۶. {{cite journal}}: Check |doi= value (help)
  8. Bertrand Russell (1988) [۱۹۱۷]. Political Ideals. Routledge. ISBN 0-415-10907-8.
  9. Samoiloff, Louise Cripps. C.L.R. James: Memories and Commentaries, p. 19. Associated University Presses, 1997. ISBN 0-8453-4865-5
  10. The Nobel Prize in Literature 1950
  11. Hestler, Anna (2001). Wales. Marshall Cavendish. p. 53. ISBN 0-7614-1195-X.
  12. ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ برتراند راسل (۱۳۴۵جهانی که من می‌شناسم، انتشارات امیرکبیر، ص. ۳
  13. Bloy, Marjie, Doctor of Philosophy. "Lord John Russell (1792-1878)". Retrieved 28 October 2007.
  14. The Autobiography of Bertrand Russell, p.38
  15. The Autobiography of Bertrand Russell, p.35
  16. Young, D. (2016). Distraction. Place of publication not identified: Routledge. page 21
  17. ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ https://www.britannica.com/biography/Bertrand-Russell
  18. راجرز، ن. ، تامپسون، م. (۱۳۹۳). فیلسوفان بدکردار. احسان شاه قاسمی. تهران: انتشارات امیرکبیر
  19. Ward, H. (2003). A man of small importance: My father Griffin Barry. Debenham: Dormouse Books.
  20. Monk, R. (2016). Bertrand russell: The ghost of madness 1921-1970. Free Press.
  21. Liberty and love? Dora Black Russell and marriage.. (n.d.)>The Free Library. (2014). Retrieved Nov 17 2017 from https://www.thefreelibrary.com/Liberty+and+love?+Dora+Black+Russell+and+marriage.-a0274585417
  22. راجرز، ن. تامپسون، م. (1393). فیلسوفان بدکردار. احسان شاه قاسمی. تهران: انتشارات امیرکبیر
  23. کتاب: فیلسوفان بدکردار، نوشته: Rodgers and Thompson, صفحه 119, متن اصلی: − According to Susan, who hero-worshipped ‘Diddy’ as she called Russell, yet who in some ways understood him oddly well, the octogenarian philosopher now seduced his daughter-in-law. Evidence for this is ambiguous, but their closeness cannot have helped John, whom Susan anyway abandoned for the writer Christopher Wordsworth
  24. Richard Rempel (1979). "From Imperialism to Free Trade: Couturat, Halevy and Russell's First Crusade". Journal of the History of Ideas 40 (3): 423–443. doi:10.2307/2709246.
  25. ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ Bertrand Russell (1988) [1917]. Political Ideals. Routledge. ISBN 0-415-10907-8.
  26. Bertrand Russell Peace Foundation, Bertrand Russell, 1872–1970 [1970], p.  12
  27. Russell, Bertrand (1967). The Autobiography of Bertrand Russell, Vol. 3. Little, Brown. p. 157.
  28. The Nobel Foundation (1950). Bertrand Russell: The Nobel Prize in Literature 1950. Retrieved on 11 June 2007.
  29. دائرةالمعارف فلاسفه استانفورد
  30. گراهام پریست (۱۳۸۷)، «وصف‌ها و وجود: آیا یونانیان زئوس را می‌پرستیدند؟»، منطق، تهران: نشر ماهی، ص. صفحهٔ ۴۸ از پارامتر ناشناخته |= صرف‌نظر شد (کمک)
  31. Ludlow, Peter, "Descriptions", The Stanford Encyclopedia of Philosophy (Fall 2008 Edition), Edward N. Zalta (ed.), URL = [۱].
  32. برتراند راسل، ترجمه‌ی نجف دریابندری. انتشارات علمی و فرهنگی.
  33. نگاهی به مقالۀ «عرفان و منطق»، برتراند راسل. ترجمۀ الهام سیدعلی. مجلۀ فلسفی ۴۲. شماره ۱۱. مهر ۱۳۹۸.
  34. راسل، برتراند (1993) نبرد دین با علم. برگردان علی اصغر مهاجر و احمد ایرانی.
  35. گزارشی از کتاب «نبرد دین با علم نوشته برتراند راسل»، شهناز طریقتی. مجلۀ فلسفی ۴۲، شماره ۹، فروردین ۱۳۹۸.
  36. همان
  37. همان
  38. همان

پیوند به بیرون

Writings available online

Audio

Other